تفسیر نوجوان: برگرفته از تفسیر نمونه جلد 5

مشخصات کتاب

سرشناسه : بیستونی، محمد، 1337 -

عنوان و نام پدیدآور : تفسیر نوجوان : برگرفته از تفسیر نمونه= A New Narration of holy Qur'an for teenager/ به اهتمام محمد بیستونی.

مشخصات نشر : قم: بیان جوان، 1386.

مشخصات ظاهری : 30 ج.؛10×14س م.

شابک : دوره:978-964-5640-22-2 ؛ 20000 ریال:ج. 1:964-8399-92-1 ؛ 20000 ریال:ج. 2:964-8399-93-X ؛ 20000 ریال:ج. 3:964-8399-94-8 ؛ 20000 ریال:ج. 4:964-8399-95-6 ؛ 20000 ریال: ج.5:964-8399-96-4 ؛ 20000 ریال: ج. 6:964-8399-97-2 ؛ ج. 7:964-8399-98-0 ؛ 20000 ریال: ج. 8:964-8399-99-9 ؛ 20000 ریال: ج. 9:964-5640-00-0 ؛ 20000 ریال: ج. 10:964-5640-01-7 ؛ 20000 ریال: ج. 11:964-5640-02-4 ؛ 20000 ریال: ج. 12:964-5640-03-1 ؛ ج.13 964-5640-04-8: ؛ ج. 14:964-5640-05-5 ؛ 20000 ریال: ج. 15:964-5640-06-2 ؛ 20000 ریال: ج. 16:964-5640-07-9 ؛ 20000 ریال: ج. 17:964-5640-08-6 ؛ 20000 ریال:ج. 18:964-5640-09-3 ؛ 20000 ریال: ج. 19:964-5640-10-9 ؛ 20000 ریال: ج. 20:964-5640-11-6 ؛ 20000 ریال: ج. 21:964-5640-12-3 ؛ 20000 ریال: ج. 22:964-5640-13-0 ؛ 20000 ریال: ج. 23:964-5640-14-7 ؛ 20000 ریال : ج. 24:964-5640-15-4 ؛ 20000 ریال: ج. 25:964-5640-16-1 ؛ 20000 ریال: ج. 26 964-5640-17-8: ؛ 20000 ریال: ج. 27:964-5640-18-5 ؛ 20000 ریال: ج. 28:964-5640-19-2 ؛ 20000 ریال: ج. 29:964-5640-20-8 ؛ 20000 ریال: ج. 30:964-5640-21-5

وضعیت فهرست نویسی : فاپا

یادداشت : ج.1 - 30 (چاپ اول : 1386).

یادداشت : ج. 1 - 30 (چاپ دوم: 1391) (فیپا).

یادداشت : کتاب حاضر برگرفته از کتاب " تفسیر نمونه " تالیف "مکارم شیرازی" است.

یادداشت : کتابنامه.

عنوان دیگر : تفسیر نمونه.

موضوع : تفاسیر شیعه -- قرن 14 -- ادبیات کودکان و نوجوانان

شناسه افزوده : مکارم شیرازی، ناصر، 1305 - . تفسیر نمونه

رده بندی کنگره : BP98/ب95ت74 1386

رده بندی دیویی : [ج]297/179

شماره کتابشناسی ملی : 1027756

ص:1

اشاره

ص:2

ص:3

تقدیم

به حضرت ابراهیم خلیل اللّه علیه السلام ، او در نوجوانی وقتی 13 ساله بود در حالی که همه مردم ماه و خورشید و ستارگان و... راخدای خود قرار داده بودند گفت : «من به جای چیزهایی که غروب می کنند و ناپایدارند ، خدای یکتا و ارزش های ماندگار را انتخاب می کنم» .

به حضرت اسماعیل فرزند 12 ساله حضرت ابراهیم خلیل اللّه علیهم السلام ، او همان کسی است که در نوجوانی برای اجرای دستور خدا در ارتباط با قربانی شدن خود توسط پدر، اشتیاق داشت و مطیع فرمان خدای یکتا بود .

به حضرت یوسف علیه السلام که در نوجوانی آنگاه که 12 سال داشت، برادرانش او را به بهانه تفریح و سرگرمی در چاه انداختند و در حالی که خطر مرگ او را تهدید می کرد، با «توکّل به خدا و رفتار شایسته» به اوج قدرت و خوشبختی رسید .

ص:4

به حضرت علی اکبر نوجوان 18 ساله حضرت امام حسین علیهم السلام ، آن عزیزی که وقتی به وی خبر رسید به زودی در کربلا شهید خواهد شد، فرمود: «چون در راه حق مبارزه می کنیم هیچ ترسی از مرگ ندارم» .

به حضرت قاسم نوجوان 13 ساله امام حسن علیهم السلام که در کربلا از او پرسیده شد مرگ را چگونه می بینی، فرمود: «مرگِ در راه خدا برای من از عسل شیرین تر است» .

و تقدیم به شهید حسین «فهمیده» آن نوجوان 13 ساله که در جریان جنگ تحمیلی صدام علیه ایران، سران کفر و استکبار و ابزار جنگی آنها را شرمنده خود ساخت .

و تقدیم به همه نوجوانان «فهمیده» در سراسر جهان .

ص:5

متن تأییدیه مرجع عالیقدر «حضرت آیة اللّه العظمی مکارم شیرازی»

درباره تفسیر نوجوان

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

قرآن کریم بهترین هدیه خداوند منّان به همه انسان ها در طول قرون و اعصار می باشد. بدون شک استفاده صحیح از این کتاب آسمانی و بکارگیری محتوای آن در زندگی، مستلزم تفکیک و موضوع بندی آیات، متناسب با مخاطبین مختلف خصوصا گروه های سنی کودک، نوجوان و جوان می باشد زیرا سراسر این کتاب به استناد آیات 44 سوره فصّلت و 82 اسراء و 57 یونس برای شفا و درمان بیماری های جسمی و روحی انسان ها نازل شده و مانند داروخانه ای است که گرچه همه داروهای آن برای شفاست ولی طبعا «هر دارویی برای بیمار خاصی شفابخش تر است».

ص:6

در همین راستا جناب آقای دکتر محمد بیستونی مسئول محترم مؤسسه قرآنی تفسیر جوان که اینجانب مدت 10 سال در جریان فعالیتهای خوب ایشان در عرصه پژوهش های موضوعی قرآنی می باشم و قبلاً تفسیر نمونه را در یک مجموعه تحت عنوان «تفسیر جوان» خلاصه، ساده سازی و منتشر نموده است، اخیرا مطالب تفسیر نمونه را در یک مجموعه تحت عنوان «تفسیر نوجوان» با تکیه بر آیات متناسب با گروه سنی یادشده، گزینش و ساده سازی نموده است که در نوع خود بسیار جالب می باشد.

امیدوارم نوجوانان عزیز و خانواده محترم آنها از این سفره معنوی و پربرکت که خوشبختی و سعادت دنیا و آخرت آنها را به همراه دارد، حداکثر استفاده را بنمایند.

ناصر مکارم شیرازی 1/12/85

ص:7

مقدمه

نوجوانی دوره خاصی از زندگی است که در جامعه ما در مقایسه با دوره کودکی و جوانی، کمتر به آن توجه می شود.

استقلال طلبی، پذیرش مسئولیت های اجتماعی، کنجکاوی هدفمند، اصرار بر کشف فوری مجهولات و طرح سؤالات پی در پی از ویژگی های شاخص این گروه سنی است.

برای پاسخگویی به این نیازها ، مؤسسه قرآنی تفسیر جوان برای نخستین بار در تاریخ اسلام «تفسیر نوجوان» برگرفته از تفسیر نمونه تألیف حضرت آیة اللّه مکارم شیرازی را برای این گروه سنی منتشر نموده است. این تفسیر براساس ذائقه و سلیقه

ص:8

نوجوانان عزیز و با انتخاب 2177 آیه از مجموع 6236

آیه قرآن کریم تنظیم شده و دارای ویژگی های زیراست:

از کل قرآن کریم فقط آیاتی انتخاب شده است که برای نوجوانان ملموس و قابل استفاده بوده و در زندگی روزمره آنها کاربردی باشد.

حجم مطالب کم و جمله بندی آنها ساده و خلاصه است .

همه آیات، روایات و کلمه های عربی اعرابگذاری شده است تا راحت خوانده یا آموزش داده شود .

قطع کتاب به اندازه کف دست انتخاب شده تا به راحتی در جیب قرار گرفته و در اوقات فراغت

ص:9

یا انتظار به سادگی در دسترس قرار گیرد.

صفحه آرایی کتاب «شعرگونه و چشم نواز»

است و همه نیم خط ها در یک ردیف منظم شده اند تا چشم در موقع مطالعه خسته نشود.

امیدوارم نوجوانان عزیز از طریق مطالعه این تفسیر با دنیای زیبای قرآن کریم آشنا شده و پاسخ صحیح بسیاری از سؤالات خود را دریابند. بدون شک راز شادی، آرامش و خوشبختی در این دریای زیبا و متنوع نهفته است. خود را به امواج آن بسپارید تا حس تازه ای را تجربه کنید.

تهران تابستان 1387

دکتر محمد بیستونی

ص:10

سوره نِساء

سلامت اجتماع وابسته به سلامت اقتصاد است

29 یآ اَیُّهَاالَّذینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوآا اَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ اِلاّ اَنْ تَکُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ مِنْکُمْ وَ لاتَقْتُلُوآا اَنْفُسَکُمْ اِنَّ اللّهَ کانَ بِکُمْ رَحیما

ای کسانی که ایمان آورده اید ! اموال یکدیگر را به باطل ( و ازطرق نامشروع ) نخورید، مگراین که تجارتی با رضایت شما انجام گیرد و خودکشی نکنید ، خداوند نسبت به شما مهربان است.

این آیه در واقع زیربنای قوانین اسلامی را در مسایل مربوط به « معاملات و مبادلات مالی » تشکیل می دهد و به همین دلیل فقهای اسلام در تمام ابواب معاملات به آن استدلال می کنند ، آیه خطاب به افراد با ایمان کرده و می گوید : « اموال یکدیگر را از طرق نا به جا و غلط و باطل نخورید : یآ اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوآا اَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ » .

به این ترتیب هرگونه تصرّف در مال دیگری که بدون حقّ و بدون یک مجوّز منطقی و عقلایی بوده باشد ممنوع شناخته شده و همه را تحت عنوان « باطل » که مفهوم وسیعی دارد قرار داده است .

می دانیم « باطل » در مقابل « حقّ » است و هرچیزی را که ناحقّ و بی هدف و بی پایه باشد دربرمی گیرد .

ص:11

در آیات دیگری از قرآن نیز با عبارتی شبیه عبارت فوق ، این موضوع تأکید شده ، مثلاً به هنگام نکوهش از قوم یهود و ذکراعمال زشت آن ها می فرماید: « وَ اَکْلِهِمْ اَمْوالَ النّاسِ بِالْباطِلِ : آن ها در اموال مردم بدون مجوز و به ناحقّ تصرّف می کردند » (1)

و در آیه 118 / بقره، جمله « لا تَأْکُلُوا اَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ » را به عنوان مقدمه ای برای نهی از کشاندن مردم به وسیله ادعاهای پوچ و بی اساس به سوی دادگاه ها و خوردن اموال آن ها ذکر فرموده است .

بنابراین هرگونه تجاوز ، تقلّب ، غِشّ ، معاملات رِبَوِیّ ، معاملاتی که حدّ و حدود آن کاملاً نامشخص باشد ، خرید و فروش اجناسی که فایده منطقی و عقلایی در آن نباشد ، خرید و فروش وسایل فساد و گناه، همه در تحت این قانون کلّی قرار دارند و اگر در روایات متعددی ، کلمه « باطل » به قمار و ربا و مانند آن تفسیر شده در حقیقت معرفی مصداق های روشن این کلمه است نه آن که منحصر به آن ها باشد .

شاید نیاز به تذکّر نداشته باشد که تعبیر به « اَکْل » ( خوردن ) کنایه از هرگونه تصرّف است خواه به صورت خوردن معمولی باشد یا پوشیدن یا سکونت و یا غیرآن و این تعبیر علاوه بر زبان عربی در فارسی امروز نیز کاملاً رایج است .

ص:12


1- ( 161 / نساء ) .

در جمله بعد به عنوان یک استثنا می فرماید : « مگر این که تصرّف شما در اموال دیگران از طریق داد و ستدی باشد که از رضایت باطنی دوطرف سرچشمه بگیرد : اِلاّ اَنْ تَکُونَ تِجارَةً عَنْ تراضٍ مِنْکُمْ » .

این جمله ، استثنایی است از قانون کلّی سابق ، ولی به اصطلاح

« استثناء منقطع » است یعنی آن چه در این جمله آمده مشمول قانون سابق ، از آغاز نبوده است و تنها به عنوان یک تأکیدو یادآوری ذکر شده، آن هم به نوبه خود یک قانون کلّی است .

طبق این بیان ، تمام مبادلات مالی و انواع تجارت ها که در میان مردم رایج است چنانچه از روی رضایت طرفین صورت گیرد و جنبه معقول و منطقی داشته باشد از نظر اسلام مجاز است ( مگر در مواردی که به خاطر مصالح معیّنی ، نهی صریح از آن شده است ) .

سپس در پایان آیه ، مردم را از قتل نفس بازمی دارد و ظاهر آن به قرینه آخرین جمله آیه نهی از خودکشی و انتحار کرده و می فرماید: «و خودکشی نکنید ، خداوند نسبت به شما مهربان است : وَ لا تَقْتُلُوا اَنْفُسَکُمْ اِنَّ اللّهَ کانَ بِکُمْ رَحیما» .

یعنی خداوند مهربان نه تنها راضی نمی شود دیگری شما را به قتل برساند بلکه به خود شما هم اجازه نمی دهد که با رضایت خود ، خویشتن را به دست نابودی بسپارید .

در روایات اهل بیت علیهم السلام نیز آیه فوق به همین

ص:13

معنی «اِنْتِحار» تفسیر شده است .(1)

اکنون این سؤال پیش می آید که چه ارتباطی میان مسأله « قتل نفس » و « تصرّف باطل و ناحقّ دراموال مردم » وجود دارد ؟ پاسخ این سؤال روشن است و در حقیقت قرآن با ذکر این دو حکم پشت سر هم اشاره به یک نکته مهمّ اجتماعی کرده است و آن این که اگر روابط مالی مردم براساس صحیح استوار نباشد و اقتصاد جامعه به صورت سالم پیش نرود و در اموال یکدیگر به ناحقّ تصرّف کنند ، جامعه گرفتار یک نوع خودکشی و انتحار خواهد شد و علاوه بر این که انتحارهای شخصی افزایش خواهد یافت، انتحار اجتماعی هم از آثار ضمنی آن است.

30 وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ عُدْوانا وَ ظُلْما فَسَوْفَ نُصْلیهِ ناراوَ کانَ ذلِکَ عَلَی اللّهِ یَسیرا

و هرکس این عمل را از روی تجاوز و ستم انجام دهد ، به زودی او را در آتشی وارد خواهیم ساخت و این کار برای خدا آسان است .

« صَلْی » در اصل به معنی نزدیک شدن به آتش است ، اما گرم شدن و برشته شدن و سوخته شدن به آتش رانیز « صَلْی »

ص:14


1- « مجمع البیان » ، ذیل آیه و « نُورُالثَّقَلَیْن » جلد 1 ، صفحه472 .

می گویند و درآیه فوق به معنی واردشدن و سوختن در آتش است .

در آیه مورد بحث به مجازات کسانی که از قوانین الهی سرپیچی کنند اشاره کرده و می فرماید : « و هرکس ازاین فرمان سرپیچی کند و خود را آلوده خوردن اموال دیگران به ناحقّ سازد و یادست به انتحار و خودکشی زند ، نه تنها به آتش این جهان می سوزد، بلکه در آتش قهر و غضب پروردگار نیز خواهد سوخت » .

31 اِنْ تَجْتَنِبُوا کَبآئِرَ ماتُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ نُدْخِلْکُمْ مُدْخَلاً کَریما

اگر از گناهان بزرگی که از آن نهی می شوید ، پرهیزکنید، گناهان کوچک شما را می پوشانیم و شما را در جایگاه خوبی وارد می سازیم .

از تعبیر « کَبائِر » و « سَیِّئات » استفاده می شود که گناهان بر دو دسته اند ، دسته ای که قرآن نام آن ها را « کبیره » و دسته ای که نام آن ها را « سَیِّئَة » گذاشته است و در آیه 22 سوره نجم به جای « سَیِّئَة » تعبیر به « لَمَمْ » نموده است و در آیه 49 سوره کهف در برابر کبیره « صَغیرَة » را ذکر فرموده است آن جا که می گوید : « لا یُغادِرُ صَغیرَةً وَ لا کَبیرَةً اِلاّ اَحْصاها : این نامه عمل هیچ گناه کوچک و بزرگی را فروگذار نکرده مگر این که به شماره درآورده است ».

ازتعبیرات فوق به روشنی ثابت می شود که گناهان بر دو دسته

ص:15

مشخّص تقسیم می شوند که گاهی از آن دو به « کبیره » و « صغیره » و گاهی « کبیره » و « سَیِّئَة » و گاهی « کَبیرَة » و « لَمَم » تعبیر می شود .

اکنون باید دید که ضابطه و میزان در تعیین صغیره و کبیره چیست ؟

بعضی می گویند: این دو از امور نسبی هستند ، یعنی به هنگام مقایسه کردن دوگناه به یکدیگر آن که اهمیّتش بیشتر است کبیره و آن که کمتر است صغیره می باشد و بنابراین هرگناهی نسبت به گناه بزرگ تر، صغیره و نسبت به گناه کوچک تر ، کبیره است .

ولی روشن است که این معنی به هیچ وجه با آیه فوق نمی سازد ، زیرا آیه فوق این دو دسته را از یکدیگر جدا کرده و در برابر هم قرار داده است و پرهیز از یکی را موجب بخشودگی دیگری می شمارد .

ولی اگر به معنی لغوی « کَبیرَة » بازگردیم، کبیره هرگناهی است که ازنظر اسلام بزرگ و پراهمیّت است و نشانه اهمیّت آن می تواند این باشد که در قرآن مجید ، تنها به نهی از آن قناعت نشده ، بلکه به دنبال آن تهدید به عذاب دوزخ گردیده است ، مانند قتل نفس و زنا و رباخواری و امثال آن ها و لذا در روایات اهل بیت علیهم السلام می خوانیم : « اَلْکَبائِرُ اللَّتی اَوْجَبَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْهَا النّارَ : گناهان کبیره گناهانی است

ص:16

که خداوند مجازات آتش برای آن ها مقرّر داشته است » .(1)مضمون این حدیث از امام باقر و امام صادق و امام علیّ بن موسی الرّضا نقل شده است .

و بنابراین به دست آوردن گناهان کبیره و شناخت آن ها با توجه به ضابطه فوق کارآسانی است و اگر ملاحظه می کنیم ، در پاره ای از روایات تعداد کبائر ، هفت و در بعضی بیست و در بعضی هفتاد، ذکر شده منافات با آن چه در بالا گفته شد ندارد، زیرا در حقیقت بعضی از این روایات اشاره به گناهان کبیره درجه اول و بعضی به گناهان کبیره درجه دوم و بعضی به همه گناهان کبیره اشاره می کند .

اشکال : ممکن است گفته شود که این آیه مردم را به گناهان صغیره تشویق می نماید و می گوید : با ترک گناهان کبیره ، ارتکاب گناهان کوچک مانعی ندارد .

پاسخ : از تعبیری که در آیه ذکر شده پاسخ این ایراد روشن می شود زیرا قرآن می گوید : « نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ : گناهان کوچک شما را می پوشانیم » یعنی پرهیز از گناهان بزرگ مخصوصا با فراهم بودن زمینه های آن ها ، یک نوع حالت « تقوای روحانی » در انسان ایجاد می کند که می تواند آثار گناهان کوچک را از وجود او بشوید و در

ص:17


1- « نُورُالثَّقَلَیْنِ » ، جلد 1 ، صفحه 473 .

حقیقت آیه فوق همانند آیه « اِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ : حسنات ، سیئات را از بین می برند » (1) می باشد و در واقع اشاره به یکی از آثار واقعی اعمال نیک است و این درست به این می ماند که می گوییم اگر انسان از مواد سمّی خطرناک پرهیزکند و مزاج سالمی داشته باشد می تواندآثارنامطلوب بعضی از غذاهای نامناسب را به واسطه سلامت مزاج ازبین ببرد .

و یا به تعبیر دیگر : بخشش گناهان صغیره یک نوع « پاداش معنوی » برای تارکان گناهان کبیره است و این خود اثر تشویق کننده ای برای ترک کبائر دارد .

چگونه گناه کوچک به گناه بزرگ تبدیل می شود ؟

ولی نکته مهمّی که در این جا باید به آن توجه داشت این است که گناهان صغیره ، در صورتی صغیره هستند که تکرار نشوند و علاوه بر آن به عنوان بی اعتنایی و یا غرور و طغیان انجام نگیرند ، زیرا صغائر طبق آن چه از قرآن و روایات اسلامی استفاده می شود در چند مورد تبدیل به کبیره می گردد :

«درصورتی که تکرارگردد » همانطورکه ازامام صادق نقل شده که فرمود : « لا صَغیرَةَ مَعَ الاِْصْرارِ : هیچ گناهی

ص:18


1- ( 114 / هود ) .

با تکرار صغیره نیست » (1)

« در صورتی که گناه را کوچک بشمرد و تحقیر کند » چنان که در نهج البلاغه می خوانیم : « اَشَدُّ الذُّنُوبِ مَا اسْتَهانَ بِهِ صاحِبُهُ : شدیدترین گناهان آن است که مرتکبش آن را کوچک بشمرد » .(2)

« در صورتی که از روی طغیان و تکبّر و گردنکشی در برابر فرمان پروردگار انجام شود » این موضوع را از آیات مختلفی اجمالاً می توان استفاده کرد از جمله آیه 37 سوره نازعات : « اما آن ها که طغیان کنند و زندگی دنیا را مقدّم بشمرند جایگاهشان دوزخ است » .

در صورتی که از افرادی سربزند که موقعیّت خاصّی در اجتماع دارند و لغزش های آن هابا دیگران برابرمحسوب نمی شود، چنان که قرآن درباره همسران پیامبر صلی الله علیه و آله در آیه 30 سوره احزاب می گوید : « اگر شما کار زشتی انجام دهید ، مجازات آن را دوبرابر خواهید دید » .

و از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود : « مَنْ سَنَّ سُنَّةً سَیِّئَةً

ص:19


1- «اصول کافی»، جلد 2، صفحه288 .
2- « نهج البلاغه » کلمات قِصار .

فَعَلَیْهِ وِزْرُها وَ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِها لا یَنْقُصُ مِنْ اَوْزارِهِمْ شَیْئا : هر کس سنّت بدی بگذارد گناه آن بر او است و همچنین گناه تمام کسانی که به آن عمل کنند ، بدون این که از گناه آن ها چیزی کاسته شود » .(1)

در صورتی که از انجام گناه خوشحال و مسرور باشد و به آن افتخارکند چنان که از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود : «مَنْ اَذْنَبَ ذَنْبا وَ هُوَ ضاحِکُ دَخَلَ النّارَ وَ هُوَ باکٍ : هرکس گناهی کند در حالی که خندان باشد در آتش وارد می شود در حالی که گریان است » .

در صورتی که عدم مجازات سریع خداوند را در برابر گناه خود دلیل بر رضایت خدا بشمرد و خود را مصون از مجازات و یا محبوب در نزد خدا بداند ، چنان که قرآن در آیه 8 سوره « مُجادِلَة » از زبان بعضی از گناه کاران مغرور نقل می کند که آن ها در پیش خود می گویند : « چرا خداوند ما را مجازات نمی کند » و سپس قرآن اضافه می کند که : « آتش دوزخ برای آن ها کافی است » .

32 وَ لاتَتَمَنَّوْامافَضَّلَ اللّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلیبَعْضٍ لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَ لِلنِّسآءِ نَصیبٌ مِمَّااکْتَسَبْنَ

ص:20


1- « مَحَجَّةُ الْبَیْضاء » ، جلد 7 ، صفحه 1 .

وَاسْئَلُوااللّهَ مِنْ فَضْلِهآِ اِنَّ اللّهَ کانَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلیما

برتری هایی را که خداوند برای بعضی از شما بر بعضی دیگرقرارداده آرزونکنید ( این تفاوت های طبیعی و حقوقی، برای حفظ نظام زندگی شما و بر طبق عدالت است ، ولی با این حال ، ) مردان نصیبی از آن چه به دست می آورند دارند و زنان نیزنصیبی ( و نباید حقوق هیچ یک پایمال گردد ) . و از فضل ( ورحمت و برکت ) خدا ، ( برای رفع تنگناها ) طلب کنید و خداوند بر هرچیز داناست .

تفاوت سهم ارث مردان و زنان برای جمعی از مسلمانان به صورت یک سؤال درآمده بود ، آن ها گویا توجّه نداشتند که این تفاوت به خاطر آن است که هزینه زندگی عموما بر دوش مردان می باشد و زنان از آن معاف هستند ، به علاوه هزینه خود آن ها نیز بر دوش مردان است و همان طور که سابقا اشاره شد سهمیّه زنان عملاً دوبرابر مردان خواهد بود ، لذا آیه فوق می گوید : « تفاوت هایی را که خداوند برای بعضی از شما نسبت به بعض دیگر قایل شده هرگز آرزو نکنید : وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلی بَعْضٍ » .

زیرا این تفاوت ها هرکدام اَسْراری دارد که از شما پوشیده و پنهان است چه تفاوت هایی که از نظر آفرینش و جنسیّت و صفات جسمی و روحی دارید و پایه نظام اجتماعی شما است و چه تفاوت هایی که از

ص:21

نظر حقوقی به خاطر موقعیّت های مختلف همانند ارث قرارداده شده است ، تمام این تفاوت ها بر طبق عدالت و قانون الهی می باشد و اگر غیر از آن مصلحت بود ، برای شما قائل می شد ، بنابراین آرزوی تغییر آن ها یک نوع مخالفت با مشیّت پروردگار که عین حقّ و عدالت است می باشد .

لذا بلافاصله می فرماید: «مردان و زنان هرکدام بهره ای از کوشش ها و تلاش ها و موقعیّت خود دارند: لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمَّااکْتَسَبُوا وَ لِلنِّسآءِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ » .

خواه موقعیّت طبیعی باشد ( مانند تفاوت دو جنس مرد و زن با یکدیگر ) و یا تفاوت به خاطر تلاش ها و کوشش های اختیاری.

قابل توجه این که کلمه « اِکْتِساب » که به معنی تحصیل کردن و به دست آوردن است ، مفهوم وسیعی دارد ، هم کوشش های اختیاری را شامل می شود و هم آن چه را که انسان به وسیله ساختمان طبیعی خود می تواند به دست بیاورد .

سپس می فرماید : « به جای آرزو کردن این گونه تفاوت ها ، از فضل خدا و لطف و کرم او تمنّا کنید که به شما از نعمت های مختلف و موفقیّت ها و پاداش های نیک ارزانی دارد » ( وَ اسْئَلُوااللّهَ مِنْ فَضْلِهِ ) .

و در نتیجه افرادی خوشبخت و سعادتمند باشید خواه مرد باشید

ص:22

یا زن و خواه از این نژاد یا نژاد دیگر و در هر حال آن چه را خیر واقعی و سعادت شما در آن است بخواهید نه آن چه شما خیال می کنید و تعبیر به « مِنْ فَضْلِهِ » اشاره به همین معنی می باشد . البتّه روشن است که تقاضای فضل و عنایت پروردگار به این نیست که انسان به دنبال اسباب و عوامل هرچیز نرود ، بلکه باید فضل و رحمت را در لابلای اسبابی که او مقرّر داشته است جستجو کرد.

« چون خداوند به همه چیز دانا است » ( اِنَّ اللّهَ کانَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلیما ) .

و می داند برای نظام اجتماع چه تفاوت هایی از نظر طبیعی و یا حقوقی لازم است و بنابراین در کار او هیچ گونه تبعیض ناروا و بی عدالتی نیست و نیز از اسرار درون مردم باخبر است و می داند چه افرادی آرزوهای نادرست در دل می پرورانند و چه افرادی به آن چه مثبت و سازنده است می اندیشند .

آیا وجود«تفاوت های طبیعی»بااصل «عدالت پروردگار» سازگار است ؟

بسیاری از خود می پرسند چرا بعضی از افراد استعدادشان بیشتر و بعضی کمتر ، بعضی زیبا و بعضی دیگر از زیبایی ، کم بهره اند ، بعضی از نظر جسمانی فوق العاده نیرومند و بعضی معمولی هستند، آیا این « تفاوت های طبیعی » با اصل عدالت پروردگار سازگاراست؟

ص:23

در پاسخ باید به چند نکته توجه داشت :

قسمتی از تفاوت های جسمی و روحی مردم با یکدیگر معلول اختلافات طبقاتی و مظالم اجتماعی و یا سهل انگاری های مردم است که هیچ گونه ارتباطی به دستگاه آفرینش ندارد ، مثلاً بسیاری از فرزندان ثروتمندان از فرزندان مردم فقیر هم از نظر جسمانی قوی تر و

زیباتر و هم از نظر استعداد پیشرفته ترند ، به دلیل این که آن ها از تغذیه و بهداشت کافی بهره مندند درحالی که این ها در محرومیّت قرار دارند و یا افرادی هستند که بر اثر تنبلی و سهل انگاری نیروهای جسمی و روحی خود را از دست می دهند این گونه اختلاف ها را باید « اختلاف ساختگی و بی دلیل » دانست که با از بین رفتن نظام طبقاتی و تعمیم عدالت اجتماعی از میان خواهد رفت و هیچ گاه اسلام و قرآن بر این گونه تفاوت ها صحّه نگذاشته است .

قسمتی دیگر از این تفاوت ها ، طبیعی و لازمه آفرینش انسان است ، یعنی یک جامعه اگر هم از عدالت اجتماعی کامل برخوردار باشد تمام افرادش همانند مصنوعات یک کارخانه یک شکل و یک جور نخواهند بود و طبعا با هم تفاوت هایی خواهند داشت ، ولی باید دانست که معمولاً مواهب الهی و استعدادهای جسمی و روحی انسان ها آن چنان تقسیم شده است که هرکسی قسمتی از آن را دارد ، یعنی کمتر کسی پیدا می شود که این مواهب را یک جا داشته باشد ،

ص:24

یکی از نیروی بدنی کافی برخوردار است و دیگری استعداد ریاضی خوبی دارد ، یک ذوق شعر و دیگری عشق به تجارت و بعضی هوش سرشاری برای کشاورزی و بعضی از استعدادهای ویژه دیگری برخوردارند ، مهمّ این است که جامعه یا خود اشخاص ، استعدادها را کشف کنند و آن ها را در محیط سالمی پرورش دهند، تا هر انسانی بتواند نقطه قوّت خویش را آشکار سازد و از آن بهره برداری کند.

ده دستور درباره حقوق و آداب معاشرت

36 وَاعْبُدُوا اللّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئا وَ بِالْوالِدَیْنِ اِحْسانا وَبِذِی القُرْبیوَالْیَتامیوَالْمَساکینِ وَالْجارِ ذِی الْقُرْبی وَالْجارِالْجُنُبِ وَالصّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَابْنِ السَّبیلِ وَ ما مَلَکَتْ اَیْمانُکُمْ اِنَّ اللّهَ لایُحِبُّ مَنْ کانَ مُخْتالاً فَخُورا

و خدا را بپرستید و هیچ چیز را همتای او قرار ندهید و به پدر و مادر، نیکی کنید، همچنین به خویشاوندان و یتیمان

و مسکینان و همسایه نزدیک و همسایه دور و دوست و همنشین و واماندگان در سفر و بردگانی که مالک آن ها هستید، زیرا خداوند، کسی راکه متکبّر و فخر فروش است ( و از ادای حقوق دیگران سرباز می زند ، ) دوست نمی دارد .

باید توجه داشت که « مُخْتال » از ماده « خِیال » به معنی کسی

ص:25

است که با یک سلسله « تَخَیُّلات » خود را بزرگ می پندارد و اگر می بینیم به اسب « خَیْل » گفته می شود نیز به خاطر آن است که هنگام راه رفتن شبیه متکبّران گام برمی دارد و « فَخُور » از ماده « فَخْر » به معین کسی است که فخرفروشی می کند ، بنابراین تفاوت میان این دو کلمه در این جا است که یکی اشاره به تخیّلات کبرآلود ذهنی و دیگری به اعمال تکبّرآمیزخارجی است .

آیه فوق یک سلسله از حقوق اسلامی اعم از حقّ خدا و حقوق بندگان و آداب معاشرت با مردم را بیان داشته است و روی هم رفته ، ده دستور از آن استفاده می شود :

نخست مردم را دعوت به عبادت و بندگی پروردگار و ترک شرک و بت پرستی که ریشه اصلی تمام برنامه های اسلامی است می کند ، دعوت به توحید و یگانه پرستی روح را پاک و نیّت را خالص و اراده را قوی و تصمیم رابرای انجام هر برنامه مفیدی محکم می سازد و از آن جا که آیه بیان یک رشته از حقوق اسلامی است ، قبل از هرچیز اشاره به حقّ خداوند بر مردم کرده است و می گوید : « خدا را بپرستید و هیچ چیز را شریک او قرار ندهید : وَ اعْبُدُوا اللّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئا » .

سپس اشاره به حقّ پدر و مادر کرده و توصیه می کند که نسبت به آن ها نیکی کنید ( وَ بِالْوالِدَیْنِ اِحْسانا ) .

ص:26

حقّ پدر و مادراز مسایلی است که در قرآن مجید زیاد روی آن تکیّه شده و کمتر موضوعی است که این قدر مورد تأکید واقع شده باشد و در چهار مورد از قرآن ، بعد از توحید قرار گرفته است .(1)

از این تعبیرهای مکرّر استفاده می شود که میان این دو ارتباط و پیوندی است و در حقیقت چنین است چون بزرگ ترین نعمت ، نعمت هستی و حیات است که در درجه اول از ناحیه خدا است در مراحل بعد به پدر و مادر ارتباط دارد ، زیرا که فرزند ، بخشی از وجود پدر و مادر است ، بنابراین ترک حقوق پدر و مادر ، هم دوش شرک به خدا است .

درباره حقوق پدر و مادر بحث های مشروحی داریم که در ذیل آیات مناسب در سوره اسراء و لقمان به خواست خدا خواهد آمد .

سپس دستور به نیکی کردن «نسبت به همه خویشاوندان می دهد» (وَ بِذِی القُرْبی).

این موضوع نیز از مسایلی است که در قرآن تأکید فراوان درباره آن شده است ، گاهی به عنوان « صله رحم » و گاهی به عنوان « احسان و

نیکی » به آن ها ، در واقع اسلام می خواهد به این وسیله علاوه بر پیوند

ص:27


1- ( 83 / بقره ) ، ( 151 / انعام ) ، ( 3 / اسراء ) .

وسیعی که درمیان تمام افراد بشر به وجود آورده ، پیوندهای محکم تری درمیان واحدهای کوچک تر و متشکّل تر ، به نام « فامیل » و « خانواده » به وجودآورد تا در برابر مشکلات و حوادث یکدیگر را یاری دهند و از حقوق هم دفاع کنند .

سپس اشاره به حقوق « ایتام » کرده و افراد با ایمان را توصیه به نیکی در حقّ آن ها می کند ( وَ الْیَتامی ) .

زیرا در هر اجتماعی بر اثر حوادث گوناگون همیشه کودکان یتیمی وجود دارند که فراموش کردن آن ها نه فقط وضع آن ها را به خطر می افکند ، بلکه وضع اجتماع را نیز به خطر می اندازد ، چون کودکان یتیم اگر بی سرپرست بمانند و یا به اندازه کافی از محبّت اشباع نشوند ، افرادی هرزه ، خطرناک و جنایت کار بارمی آیند ، بنابراین نیکی در حقّ یتیمان هم نیکی به فرد است هم نیکی به اجتماع .

بعد از آن حقوق مستمندان را یادآوری می کند

جزء پنجم (35)

(وَ الْمَساکینِ) .

زیرا در یک اجتماع سالم که عدالت در آن برقرار است نیز افرادی معلول و از کارافتاده و مانند آن وجود خواهند داشت که فراموش کردن آن ها برخلاف تمام اصول انسانی است و اگر فقر و محرومیّت به خاطر انحراف از اصول عدالت اجتماعی دامنگیر افراد سالم گردد نیز باید با آن به مبارزه برخاست .

ص:28

سپس توصیه به « نیکی در حقّ همسایگان نزدیک می کند » ( وَ الْجارِ ذِی الْقُرْبی ).

در این که منظور از همسایه نزدیک چیست مفسّران احتمالات مختلفی داده اند بعضی معنی آیه را همسایگانی که جنبه خویشاوندی دارند دانسته اند ، ولی این تفسیر با توجه به این که در جمله های سابق ، از همین آیه اشاره به حقوق خویشاوندان شده بعید به نظر می رسد ، بلکه منظور همان نزدیکی مکانی است زیرا همسایگان نزدیک تر حقوق و احترام بیشتری دارند و یا این که منظور همسایگانی است که از نظر مذهبی و دینی با انسان نزدیک باشند.

(36) سوره نِساء

سپس درباره « همسایگان دور سفارش می کند » (وَ الْجارِ الْجُنُبِ ) .

و منظور از آن دوری مکانی است ، زیرا طبق پاره ای از روایات تا چهل خانه از چهار طرف همسایه محسوب می شوند. (1) که در شهرهای کوچک تقریبا تمام شهر را در برمی گیرد ( چون اگر خانه هر انسانی را مرکز دایره ای فرض کنیم که شعاع آن از هر طرف چهل خانه باشد ، با یک محاسبه ساده درباره مساحت چنین دایره ای روشن می شود که مجموع خانه های اطراف آن را تقریبا پنج هزار خانه تشکیل

ص:29

می دهد که مسلما شهرهای کوچک بیش از آن خانه ندارند ) .

جالب توجه این که قرآن در آیه فوق علاوه بر ذکر « همسایگان نزدیک » ، تصریح به حقّ « همسایگان دور » کرده است زیرا کلمه همسایه معمولاً مفهوم محدودی دارد و تنها همسایگان نزدیک را دربرمی گیرد لذا برای توجه دادن به وسعت مفهوم آن از نظر اسلام راهی جز این نبوده که نامی از همسایگان دور نیز صریحا برده شود .

1 «نُورُالثَّقَلَیْن»، جلد 1، صفحه 480 .

جزء پنجم (37)

و نیز ممکن است منظور از همسایگان دور ، همسایگان غیر مسلمان باشد ، زیرا حقّ جِوار ( همسایگی ) در اسلام منحصر به همسایگان مسلمان نیست و غیر مسلمان را نیز شامل می شود . ( مگر آن هایی که با مسلمانان سرجنگ داشته باشند ) .

« حقّ جِوار » در اسلام به قدری اهمیّت دارد که در وصایای معروف امیر مؤمنان می خوانیم : « ما زالَ ( رَسُولُ اللّهِ ) یُوصی بِهِمْ حَتّی ظَنَنّا اَنَّهُ سَیُوَرِّثُهُمْ : آنقدر پیامبر صلی الله علیه و آله درباره آن ها سفارش کرد، که ما فکر کردیم شاید دستور دهد همسایگان از یکدیگر ارث ببرند ».

این حدیث در منابع معروف اهل تسنن نیز آمده است ، در « تفسیر المَنار »و«تفسیرقُرْطُبی»ازبخاری نیزهمین مضمون از پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله نقل شده است .

(38) سوره نِساء

در حدیث دیگری از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که در یکی از روزها

ص:30

سه بار فرمود : « وَ اللّهِ لا یُؤْمِنُ : به خدا سوگند چنین کسی ایمان ندارد...» یکی پرسید : چه کسی ؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : « اَلَّذی لایَأْمَنُ جارُهُ بَوائِقَهُ:کسی که همسایه او از مزاحمت او در امان نیست» .(1)

سپس قرآن درباره « کسانی که با انسان دوستی و مصاحبت دارند ، توصیه می کند » ( وَ الصّاحِبِ بِالْجَنْبِ ) .

ولی باید توجه داشت که « الصّاحِبِ بِالْجَنْبِ » معنای وسیع تری از دوست و رفیق دارد و در واقع هرکسی راکه به نوعی با انسان نشست و برخاست داشته باشد ، دربرمی گیرد خواه دوست دایمی باشد یا یک دوست موقّت ( همانند کسی که در اثناء سفر با انسان همنشین می گردد و اگر می بینیم که در پاره ای از روایات « وَ الصّاحِبِ بِالْجَنْبِ » به

1 « تفسیر قُرْطُبی » ، جلد 3 ، صفحه 1754 .

جزء پنجم (39)

رفیق سفر ( رَفیقُکَ فِی السَّفَرِ ) و یا کسی که به امید نفعی سراغ انسان می آید ( اَلْمُنْقَطِعُ اِلَیْکَ یَرْجُوْ نَفْعَکَ ) تفسیر شده ، منظور اختصاص به آن ها نیست ، بلکه بیان توسعه مفهوم این تعبیر است که همه این موارد را نیز دربرمی گیرد و به این ترتیب آیه یک دستور جامع و کلّی برای حسن معاشرت نسبت به تمام کسانی که با انسان ارتباط دارند می باشد ، اعم از دوستان واقعی و همکاران و همسفران و مراجعان و شاگردان و مشاوران و خدمتگزاران .

ص:31

دسته دیگری که در این جا درباره آن ها سفارش شده ، کسانی هستند که در سفر و بلاد غربت احتیاج پیدا می کنند (وَابْنِ السَّبیلِ ). با این که ممکن است در شهر خود افراد متمکّنی باشند ، در سفر به علّتی وامی مانند و تعبیر جالب « ابْنِ السَّبیلِ » ( فرزند راه ) نیز از این نظر است که ما نسبت به آن ها هیچ گونه آشنایی نداریم تابتوانیم آن هارابه قبیله یا فامیل یاشخصی نسبت دهیم، تنها به حکم این که مسافرانی هستند نیازمند، باید مورد حمایت قرار گیرند .

(40) سوره نِساء

درآخرین مرحله توصیه به نیکی کردن نسبت به بردگان شده است (وَ ما مَلَکَتْ اَیْمانُکُمْ) .

در حقیقت آیه با حقّ خدا شروع شده و با حقوق بردگان ختم می گردد ، زیرا این حقوق از یکدیگر جدا نیستند و تنها این آیه نیست که در آن درباره بردگان توصیه شده ، بلکه در آیات مختلف دیگر نیز در این زمینه بحث شده است .

ضمنا اسلام برنامه دقیقی برای آزادی تدریجی بردگان تنظیم کرده که به « آزادی مطلق » آن ها می انجامد و به خواست خدا در ذیل آیات مناسب ، مشروحا از آن سخن خواهیم گفت .

در پایان آیه هشدار می دهد و می گوید : « خداوند افراد متکبّر و فخرفروش را دوست نمی دارد » (اِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ مَنْ کانَ مُخْتالاً فَخُورا ) .

ص:32

به این ترتیب هرکس از فرمان خدا سرپیچی کند و به خاطر تکبّر از رعایت حقوق خویشاوندان و پدر و مادر ، یتیمان ، مسکینان ، ابن السّبیل و دوستان سرباز زند محبوب خدا و مورد لطف او نیست و آن کس که مشمول لطف او نباشد ، از هر خیر و سعادتی محروم است .

جزء پنجم (41)

گواه براین معنی روایتی است که درذیل این آیه وارد شده : یکی از یاران پیامبر صلی الله علیه و آله می گوید:« در محضرش این آیه راخواندم،پیامبر صلی الله علیه و آله زشتی تکبّر و نتایج سوء آن رابرشمرد به حدّی که من گریه کردم ، فرمود: « چراگریه می کنی » گفتم : من دوست دارم لباسم، جالب و زیبا باشد و می ترسم با همین عمل جزو متکبّران باشم فرمود : « نه تو اهل بهشتی و این ها علامت تکبّر نیست ، تکبّر آن است که انسان در مقابل حقّ ، خاضع نباشد و خود را بالاتر از مردم بداند و آن ها را تحقیر کند ( و از ادای حقوق آن ها سرباز زند ) » .

37 اَلَّذینَ یَبْخَلُونَ وَ یَأْمُرُونَ النّاسَ بِالْبُخْلِ وَ یَکْتُمُونَ ما اتیهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اَعْتَدْنا لِلْکافِرینَ عَذابا مُهینا

آن ها کسانی هستند که بخل می ورزند و مردم را به بخل

(42) سوره نِساء

دعوت می کنند و آن چه را که خداوند از فضل ( و رحمت ) خود به آن ها داده، کتمان می نمایند. ( این عمل، در حقیقت از کفرشان سرچشمه گرفته ) و ما برای

ص:33

کافران، عذاب خوارکننده ای آماده کرده ایم .

« بُخْل » غالبا از کفر سرچشمه می گیرد ، زیرا افراد بخیل ، در واقع ایمان کامل به مواهب بی پایان پروردگار و وعده های او نسبت به نیکوکاران ندارند ، فکر می کنند کمک به دیگران آن ها را بیچاره خواهد کرد .

و این که می گوید : عذاب آن ها خوارکننده است برای این است که جزای « تَکَبُّر » و « خودبرتربینی » را از این راه ببینند .

ضمنا باید توجه داشت که بخل منحصر به امور مالی نیست ، بلکه گرفتگی در هر نوع موهبت الهی را شامل می شود ، بسیارند کسانی که در امور مالی بخیل نیستند ولی در علم و دانش و مسایل دیگری از این قبیل بخل می ورزند .

جزء پنجم (43)

40 اِنَّ اللّهَ لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ وَ اِنْ تَکُ حَسَنَةً یُضاعِفْها وَ یُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ اَجْرا عَظیما

خداوند ( حتّی ) به اندازه سنگینی ذره ای ستم نمی کند و اگر کار نیکی باشد ، آن را دوچندان می سازد و از نزد خود پاداش عظیمی ( در برابر آن ) می دهد .

« ذَرَّة » در اصل به معنی مورچه های بسیار کوچکی است که به زحمت دیده می شوند و بعضی گفته اند در اصل اجزای فوق العاده کوچکی از غبار است که در هوا معلّق است و به هنگام تابش آفتاب از

ص:34

روزنه کوچکی به نقاط تاریک ، آشکار می شود و نیز گفته اند اگر انسان دست خود را روی خاک و مانند آن بگذارد و سپس به دست خود بدمد ، اجزایی که در هوا پراکنده می شود هریک ذرّه نامیده می شود .

ولی تدریجا به هر چیز کوچکی ذرّه گفته شده است و امروز به « اتم » که کوچک ترین جزءاجسام است نیز ذرّه گفته می شود ، زیرا اگر

(44) سوره نِساء

در سابق آن را به ذرّات غبار اطلاق می کردند به خاطر این بود که آن را کوچک ترین اجزاء جسم تصوّر می نمودند ولی امروز که ثابت شده کوچک ترین اجزای یک « جسم مرکّب » مولکول و کوچک ترین اجزای یک « جسم بسیط » ، اتم ها است که به مراتب از مولکول ها کوچکترند ، این نام را در اصطلاح علمی برای « اتم » انتخاب کرده اند که نه تنها با چشم دیده نمی شود ، بلکه با قوی ترین میکروسکوپ های الکترونیکی نیز قابل مشاهده نیست و وجود آن تنها از طریق فورمول های علمی و از طریق عکسبرداری های خاصّی که با وسایل فوق العاده مجهّز انجام می شود اثبات شده است و از آن جا که « مِثْقال » به معنی « سنگینی » است ، تعبیر «مِثْقالَ ذَرّةٍ» به معنی سنگینی یک جسم فوق العاده کوچک می باشد .

سپس اضافه می کند : خداوند نه تنها ستم نمی کند ، بلکه « اگر کار نیکی انجام شود آن را مضاعف می نماید و پاداش عظیم

ص:35

از طرف خود در برابر آن می دهد » ( وَ اِنْ تَکُ حَسَنَةً یُضاعِفْها وَ یُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ اَجْرا عَظیما ) .

جزء پنجم (45)

بنابراین مجازات هایی که دامنگیر شما می شود محصول اعمال شما است و از ناحیه خدا هیچ ستمی نخواهد شد و به عکس اگر به جای بخل و کفر ، راه خدا را پیش می گرفتید و انتخاب می کردید، از پاداش های مضاعف و عظیم او برخوردار می شدید .

امیدبخش ترین آیه قرآن

48 اِنَّ اللّهَ لا یَغْفِرُ اَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ مادُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشآءُ وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدِ افْتَری اِثْما عَظیما

خداوند (هرگز) شرک را نمی بخشد و پایین تراز آن را برای هرکس بخواهد(و شایسته بداند)می بخشد و آن کس که برای خدا، شریکی قرار دهد، گناه بزرگی مرتکب شده است.

« اِفْتَری » از ماده « فَرْی » در اصل به معنی قطع کردن است و ازآن جاکه اگر بخشی از چیزسالمی را قطع کنند ، فاسد و خراب می شود ، به معنی هرکار خلاف و از جمله شرک و دروغ و تهمت می باشد .

آیه فوق صریحا اعلام می کند که همه گناهان ممکن است مورد عفو و بخشش واقع شوند، ولی « شرک » به هیچ وجه بخشوده نمی شود، مگر این که از آن دست بردارند و توبه کنند و مُوَحّد شوند و به عبارت دیگر هیچ گناهی به تنهایی ایمان را از بین نمی برد ، همان طور

ص:36

که هیچ عمل صالحی با شرک ، انسان را نجات نمی بخشد .

این آیه از آیاتی است که افراد موحّد را به لطف و رحمت پروردگار دلگرم می سازد ، زیرا در این آیه خداوند امکان بخشش همه گناهان را غیر از شرک بیان کرده است و طبق روایتی که مرحوم طبرسی در « مجمع البیان » از امیرمؤمنان علی نقل کرده ، این آیه امید بخش ترین آیات قرآن است : « وَ ما فِی الْقُرآنِ ایَةُ اَرْجی عِنْدی مِنْ هذِهِ الاْیَةِ » .

و به گفته ابن عباس « این آیه از جمله آیاتی است که خداوند در سوره نساء بیان کرده و برای افراد با ایمان بهتر است از آن چه خورشید بر آن می تابد » .

زیرا افراد بسیاری هستند که مرتکب گناهان عظیمی می شوند و برای همیشه از رحمت و آمرزش الهی مأیوس می گردند و همان سبب می شود که باقیمانده عمر ، راه گناه و خطا را با همان شدّت بپیمایند ، ولی امیدبه آمرزش و عفو خداوند وسیله مؤثر بازدارنده ای نسبت به آنان در برابر گناه و طغیان می گردد، بنابراین آیه در واقع یک مسأله تربیتی را تعقیب می کند .

ممکن است گفته شود که این آیه در عین حال مردم را به گناه تشویق می کند ، زیرا وعده آمرزش « همه گناهان غیر از شرک » در آن داده شده است .

ص:37

ولی شکّ نیست که منظور از این وعده آمرزش ، وعده بدون قید و شرط نیست بلکه افرادی را شامل می شود که یک نوع شایستگی از خود نشان بدهند و همان طور که سابقا هم اشاره کرده ایم ، « مشیّت » و خواست خداوند که در این آیه و آیات مشابه آن ، ذکر شده به معنی « حکمت » الهی است ، زیرا هرگز خواست خدا از حکمت او جدا نیست و مسلما حکمت او اقتضاء نمی کند که بدون شایستگی ، کسی را مورد عفو قراردهد ، بنابراین جنبه تربیتی و سازندگی آیه به مراتب بیش از سوءاستفاده هایی است که ممکن است از آن بشود .

در هیچ امانتی نسبت به هیچ کس خیانت نکنید

58 اِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ اَنْ تُؤَدُّوا الاَْماناتِ اِلی اَهْلِها وَ اِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النّاسِ اَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ اِنَّ اللّهَ نِعِمّا یَعِظُکُمْ بِهِ اِنَّ اللّهَ کانَ سَمیعا بَصیرا

خداوند به شما فرمان می دهدکه امانت ها را به صاحبانش بدهید و هنگامی که میان مردم داوری می کنید ، به عدالت داوری کنید خداوند ، اندرزهای خوبی به شما می دهد، خداوند شنوا و بیناست .

آیه فوق گرچه همانند بسیاری از آیات در مورد خاصّی نازل شده ولی بدیهی است یک حکم عمومی و همگانی از آن استفاده می شود و صریحا می گوید « خداوند به شما فرمان می دهد که امانت ها را به

ص:38

صاحبان آن ها بدهید: اِنَ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ اَنْ تُؤَدُّوا الاَْماناتِ اِلی اَهْلِها » .

روشن است امانت معنی وسیعی دارد و هرگونه سرمایه مادّی و معنوی را شامل می شود و هر مسلمانی طبق صریح این آیه ، وظیفه دارد که در هیچ امانتی نسبت به هیچ کس ( بدون استثناء ) خیانت نکند ، خواه صاحب امانت ، مسلمان باشد ، یا غیر مسلمان و این در واقع یکی از مواد « اعلامیه حقوق بشر در اسلام » است که تمام انسان ها در برابر آن یکسانند ، قابل توجّه این که در شأن نزول آیه فوق ، امانت تنها یک امانت مادّی نبود و طرف آن هم یک نفر مشرک بود .

عدالت در حکمیّت و داوری

در قسمت دوّم آیه، اشاره به دستور مهم دیگری شده و آن مسأله «عدالت در حکومت» است.

آیه می گوید: « خداوند نیز به شما فرمان داده که به هنگامی که میان مردم قضاوت و حکومت می کنید، از روی عدالت حکم کنید : وَ اِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النّاسِ اَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ » .

سپس برای تأکید این دو فرمان مهم می گوید : « خداوند پند و اندرزهای خوبی به شما می دهد : اِنَّ اللّهَ نِعِمّا یَعِظُکُمْ بِهِ » .

باز تأکید می کند و می گوید : « در هر حال خدا مراقب اعمال شما است ، هم سخنان شما رامی شنود و هم کارهای شما را می بیند : اِنَّ اللّهَ کانَ سَمیعا بَصیرا » .

ص:39

این قانون نیز ، یک قانون کلّی و عمومی است و هر نوع داوری و حکومت را چه در امور بزرگ و چه در امور کوچک بوده باشد شامل می شود، تا آن جا که در احادیث اسلامی می خوانیم : روزی دو کودک خردسال، هرکدام خطی نوشته بود و برای داوری درمیان آن هاو انتخاب بهترین خط به حضور امام حسن رسیدند، علی که ناظر این صحنه بود فورا به فرزندش گفت : « یا بُنَیَّ انْظُرْ کَیْفَ تَحْکُمُ فَاِنَّ هذا حُکْمٌ وَ اللّهُ سائِلُکَ عَنْهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ : فرزندم ! درست دقّت کن،چگونه داوری می کنی، زیرا این خود یک نوع قضاوت است و خداوند در روز قیامت درباره آن از تو سؤال می کند » (1)

این دو قانون مهم اسلامی ( حفظ امانت و عدالت در حکومت ) زیربنای یک جامعه سالم انسانی است و هیچ جامعه ای خواه مادّی یا الهی بدون اجرای این دو اصل ، سامان نمی یابد .

59 یآ اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوآ اَطیعُوا اللّهَ وَ اَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِی الاَْمْرِ مِنْکُمْ فَاِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْ ءٍ فَرُدُّوهُ اِلَی اللّهِ وَالرَّسُولِ اِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الاْخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ اَحْسَنُ تَأْویلاً

ای کسانی که ایمان آورده اید! اطاعت کنید خدارا و اطاعت

ص:40


1- « مجمع البیان » ، جلد 3 ، صفحه 64 .

کنید پیامبر خدا و اولوالامر (اوصیای پیامبر) را و هرگاه در چیزی نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر بازگردانید و ( و از آن ها داوری بطلبید ) اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید این ( کار ) برای شما بهتر و عاقبت و پایانش نیکوتر است .

این آیه و چندآیه بعد درباره یکی ازمهمترین مسایل اسلامی، یعنی مسأله رهبری بحث می کند و مراجع واقعی مسلمین را در مسایل مختلف دینی و اجتماعی مشخّص می سازد .

نخست به مردم با ایمان دستور می دهد که از خداوند اطاعت کنند بدیهی است برای یک فرد با ایمان همه اطاعت ها باید به اطاعت پروردگار منتهی شود و هرگونه رهبری باید از ذات او سرچشمه گیرد و طبق فرمان او باشد ، زیرا حاکم و مالک تکوینی جهان هستی او است و هرگونه حاکمیّت و مالکیّت باید به فرمان او باشد ( یآ اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوآ اَطیعُوا اللّهَ ) .

در مرحله بعد ، فرمان به پیروی از پیامبر صلی الله علیه و آله می دهد ، پیامبری که معصوم است و هرگز از روی هوی و هوس ، سخن نمی گوید ، پیامبری که نماینده خدا در میان مردم است و سخن او سخن خدا است و این منصب و موقعیّت را خداوند به او داده است ، بنابراین اطاعت از خداوند ، مقتضای خالقیّت و حاکمیّت ذات او است ، ولی اطاعت از

پیامبر صلی الله علیه و آله مولود فرمان پروردگاراست و به تعبیر دیگر خداوند واجب

ص:41

الاطاعة بالذّات است و پیامبر واجب الاطاعة بالغیر و شاید تکرار « اَطیعُوا » در آیه اشاره به همین موضوع یعنی تفاوت دو اطاعت داد ( اَطیعُوا الرَّسُولَ ) .

و در مرحله سوم فرمان به اطاعت از « اُولِی الاَْمْرِ » می دهد که از متن جامعه اسلامی برخاسته و حافظ دین و دنیای مردمند .

اُولُوالاَْمْر چه کسانی هستند ؟

درباره این که منظور از اُوْلُواالاَْمْر چیست در میان مفسّران اسلام سخن بسیار است که می توان آن را در چند جمله خلاصه کرد :

جمعی از مفسّران اهل تسنّن معتقدند که منظور از « اُوْلُواالاَْمْر » زمامداران و حکام و مصادر امورند ، در هر زمان و در هر محیط و هیچ گونه استثنایی برای آن قایل نشده اند و نتیجه آن این است که مسلمانان موظّف باشند از هر حکومتی به هر شکل پیروی کنند ، حتی اگر حکومت مغول باشد .

بعضی دیگر از مفسّران مانند نویسنده تفسیر « المَنار » و تفسیر « فی ظِلال الْقُرْآن » و بعضی دیگر معتقدند که منظور از اولواالامر نمایندگان عموم طبقات ، حکام و زمامداران و علماء و صاحب منصبان در تمام شئون زندگی مردم هستند ، اما نه به طور مطلق و بدون قید و شرط بلکه اطاعت آن ها مشروط به این است که برخلاف احکام و مقرّرات اسلام نبوده باشد .

ص:42

به عقیده بعضی دیگر منظور از « اولواالامر » زمامداران معنوی و فکری یعنی علماء و دانشمندانند ، دانشمندانی که عادل باشند و به محتویات کتاب و سنّت آگاهی کامل داشته باشند .

بعضی از مفسّران اهل تسنّن معتقدند که منظور از این کلمه منحصرا خلفای چهارگانه نخستین هستند و غیر آن ها را شامل نمی شود و بنابراین در اعصار دیگر اُوْلُی الاَْمْر وجود خارجی نخواهد داشت .

بعضی دیگرازمفسّران، اولواالامر را به معنی صحابه و یاران پیامبر صلی الله علیه و آله می دانند.

احتمال دیگری که در تفسیراولواالامرگفته شده این است که منظورفرماندهان لشکر اسلامند .

همه مفسران شیعه در این زمینه اتفاق نظر دارند که منظور از «اولواالامر» امامان معصوم علیهم السلام می باشند ، که رهبری مادّی و معنوی جامعه اسلامی، در تمام شئون زندگی از طرف خداوند و پیامبر صلی الله علیه و آله به آن ها سپرده شده است و غیر آن ها را شامل نمی شود و البتّه کسانی که از طرف آن ها به مقامی منصوب شوند و پستی را در جامعه اسلامی به عهده بگیرند ، با شروط معینی اطاعت آن ها لازم است نه به خاطر این که اولواالامرند، بلکه به خاطر این که نمایندگان اولواالامر می باشند.

اکنون به بررسی تفاسیر فوق به طور فشرده می پردازیم :

ص:43

شک نیست که تفسیراوّل به هیچ وجه با مفهوم آیه و روح تعلیمات اسلام سازگار نیست و ممکن نیست که پیروی ازهرحکومتیبدون قید و شرطدرردیف اطاعت خداو پیامبر صلی الله علیه و آله باشد و به همین دلیل علاوه بر مفسّران شیعه ، مفسّران بزرگ اهل تسنّن نیز آن را نفی کرده اند .

و امّا تفسیر دوم با اطلاق آیه شریفه سازگار نیست ، زیرا آیه اطاعت اولواالامر را بدون قید و شرط لازم و واجب شمرده است .

تفسیر سوم یعنی تفسیراولواالامربه علماء و دانشمندان عادل و آگاه از کتاب و سنّت نیز با اطلاق آیه سازگار نیست ، زیرا پیروی از علماء و دانشمندان، شرایطی داردازجمله این که گفتارآن هابرخلاف کتاب و سنّت نباشد . بنابراین اگر آن ها مرتکب اشتباهی شوند ( چون معصوم نیستند و اشتباه می کنند ) و یا به هر علّت دیگر از حقّ منحرف شوند ، اطاعت آن ها لازم نیست، در صورتی که آیه اطاعت اولواالامر را به طور مطلق ، همانند اطاعت پیامبر صلی الله علیه و آله لازم شمرده است ، به علاوه اطاعت از دانشمندان در احکامی است که از کتاب و سنّت استفاده کرده اند بنابراین چیزی جز اطاعت خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله نخواهد بود و نیازی به ذکر ندارد .

تفسیر چهارم ( منحصر ساختن به خلفای چهارگانه نخستین )

مفهومش این است که امروز مصداقی برای اولواالامر در میان مسلمانان وجود نداشته باشد و به علاوه هیچ گونه دلیلی برای این تخصیص در دست

ص:44

نیست .

تفسیر پنجم و ششم یعنی اختصاص دادن به صحابه و یا فرماندهان لشکر نیز همین اشکال را دارد یعنی هیچ گونه دلیلی بر این تخصیص در دست نیست .

جمعی از مفسّران اهل تسنّن مانند « مُحمّد عَبْدُه » دانشمند معروف مصری به پیروی از بعضی کلمات مفسّر معروف « فخر رازی » خواسته اند ، احتمال دوم ( اولواالامر همه نمایندگان طبقات مختلف جامعه اسلامی اعم از علماء ، حکام و نمایندگان طبقات دیگر است ) را به چند قید و شرط بپذیرند ، از جمله این که مسلمان باشد ( آن چنان که از کلمه « مِنْکُمْ » در آیه استفاده می شود ) و حکم آن ها برخلاف کتاب و سنّت نباشد و از روی اختیار حکم کنند نه اجبار و موافق با مصالح مسلمین حکم نمایند و از مسایلی سخن گویند که حقّ دخالت در آن داشته باشند ( نه مانند عبادات که مقررّات ثابت و معینی در اسلام دارند )و درمسأله ای که حکم می کنند ، نصّ خاصّی از شرع نرسیده باشد و علاوه بر همه این ها به طور اتّفاق ، نظر بدهند .

و از آن جا که آن ها معتقدند مجموع امّت یا مجموع نمایندگان آن ها گرفتار اشتباه و خطا نمی شود و به عبارت دیگر مجموع امّت معصومند ، نتیجه این شروط آن می شود که اطاعت از چنین حکمی به طورمطلق و بدون هیچ گونه قید و شرط هماننداطاعت از پیامبر صلی الله علیه و آله

ص:45

لازم می باشد ، ( و نتیجه این سخن حجّت بودن « اجماع » است ) ولی باید توجّه داشت که این تفسیر نیز اشکالات متعدّدی دار ، زیرا :

اوّلاً : اتّفاق نظر در مسایل اجتماعی در موارد بسیار کمی روی می دهد و بنابراین یک بلاتکلیفی و نابسامانی در غالب شئون مسلمین به طور دایم وجود خواهد داشت و اگر آن ها نظریه اکثریّت را بخواهند و بپذیرند ، این اشکال پیش می آید که اکثریّت هیچ گاه معصوم نیست و بنابراین اطاعت از آن به طور مطلق لازم نمی باشد .

ثانیا : در علم اصول ثابت شده ، که هیچ گونه دلیلی برمعصوم بودن « مجموع امّت » منهای وجود امام معصوم ، در دست نیست .

ثالثا : یکی ازشرایطی که طرفداران این تفسیر ذکر کرده بودند این بود که حکم آن ها برخلاف کتاب و سنّت نباشد ، باید دیدتشخیص این موضوع که حکم ، مخالف سنّت است یا نیست با چه اشخاصی است ، حتما بامجتهدان و علمای آگاه ازکتاب و سنّت است و نتیجه این سخن آن خواهدبودکه اطاعت از اولواالامر بدون اجازه مجتهدان و علماء جایز نباشد، بلکه اطاعت آن ها بالاتر از اطاعت اولواالامر باشد و این با ظاهر آیه شریفه سازگار نیست.

درست است که آن ها علماء و دانشمندان را نیز جزو اولواالامر گرفته اند ، ولی در حقیقت مطابق این تفسیر علماء و مجتهدان به عنوان ناظر و مرجع عالی تر از سایر نمایندگان طبقات شناخته شده اند

ص:46

نه مرجعی در ردیف آن ها ، زیرا علماء و دانشمندان باید برکار دیگران از نظر موافقت با کتاب و سنّت نظارت داشته باشند به این ترتیب مرجع عالی آن ها خواهند بود و این با تفسیر فوق سازگار نیست .

بنابراین تفسیر فوق از جهات متعدّدی مواجه با اشکال است :

و تنها تفسیری که از اشکالات گذشته سالم می ماند تفسیر هفتم یعنی تفسیر اولواالامر به رهبران و امامان معصوم است ، زیرا این تفسیر با اطلاق وجوب اطاعت که از آیه فوق استفاده می شود کاملاً سازگار است ، چون مقام « عصمت » امام ، او را از هرگونه خطا و اشتباه و گناه حفظ می کند و به این ترتیب فرمان او همانند فرمان پیامبر صلی الله علیه و آله بدون هیچ گونه قید و شرطی واجب الاطاعة است و سزاواراست که درردیف اطاعت او قرارگیرد و حتی بدون تکرار«اَطیعُوا» عطف بر «رَسُولَ» شود. از مجموع بیانات فوق نتیجه می گیریم که آیه شریفه تنهارهبری پیشوایان معصوم که جمعی از امّت را تشکیل می دهند اثبات می کند ( دقّت کنید ) .

حکومت طاغوت

60 اَلَمْ تَرَاِلَی الَّذینَ یَزْعُمُونَ اَنَّهُمْ آمَنُوا بِمآ اُنْزِلَ اِلَیْکَ وَمآ اُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ یُریدُونَ اَنْ یَتَحاکَمُوآا اِلَی الطّاغُوتِ وَ قَدْ اُمِرُوآا اَنْ یَکْفُرُوا بِهِ وَ یُریدُالشَّیْطانُ اَنْ

ص:47

یُضِلَّهُمْ ضَلالاً بَعیدا

آیاندیدی کسانی راکه گمان می کنند به آن چه ( از کتاب های آسمانی که ) بر تو و بر پیشینیان نازل شده،ایمان آورده اند ، ولی می خواهند برای داوری نزد طاغوت و حکّام باطل بروند؟ بااین که به آن ها دستور داده شده که به طاغوت کافر شوند . اما شیطان می خواهد آنان را گمراه کند و به بیراهه های دوردستی بیفکند .

آیه فوق در واقع مکمّل آیه گذشته است ، زیرا آیه پیش ، مؤمنان را به اطاعت فرمان خدا و پیامبر و اولواالامر و به داوری طلبیدن کتاب و سنّت دعوت نمود و این آیه از اطاعت و پیروی و داوری طاغوت ، نهی می نماید .

آیه فوق مسلمانانی را که برای داوری به نزد حکام جور می رفتند ملامت می کند و می گوید : « ای پیامبر ! آیا نمی بینی کسانی را که خود را مسلمان می پندارند و می گویند به تمام کتب آسمانی که بر تو و انبیای پیشین نازل شده است ایمان آوردیم ، در عین حال داوری های خود را به نزد طاغوت می برند ، درحالی که به آن ها دستور داده شده که هرگز فرمان طاغوت را نبرند : اَلَمْ تَرَ اِلَی الَّذینَ یَزْعُمُونَ اَنَّهُمْ آمَنُوا بِمآ اُنْزِلَ اِلَیْکَ وَ مآ اُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ یُریدُونَ اَنْ یَتَحاکَمُوآا اِلَی الطّاغُوتِ وَ قَدْ اُمِرُوآا اَنْ یَکْفُرُوا بِهِ » .

ص:48

«طاغوت» از ماده طغیان است و این کلمه با همه مشتقاتش به معنی سرکشی و شکستن حدود و قیود و یا هر چیزی که وسیله طغیانگری و یاسرکشی است می باشد، بنابراین آن ها که داوری به باطل می کنند « طاغُوت » هستند، زیرا حدود و مرزهای الهی و حق و عدالت را شکسته اند، در حدیثی نیز از امام صادق نقل شده که فرمود: «اَلطّاغُوتُ کُلُ مَنْ یُتَحاکَمُ اِلَیْهِ مِمَّنْ یَحْکُمُ بِغَیْرِ الْحَقِّ:هرکس به غیرحقّ حکم کند و مردم او را به داوری بطلبند ، طاغوت است» .

سپس قرآن اضافه می کند : « مراجعه به طاغوت یک دام شیطانی است که می خواهد انسان ها را از راه راست به بیراهه های دوردستی بیفکند : وَ یُریدُ الشَّیْطانُ اَنْ یُضِلَّهُمْ ضَلالاً بَعیدا » .

ناگفته پیدا است که آیه فوق همچون سایر آیات قرآن یک حکم عمومی و جاودانی را برای همه مسلمانان در سراسر اعصار و قرون بیان می نماید و به آنان اخطار می کند که مراجعه کردن به حکام و داوری خواستن از طاغوت ، با ایمان به خدا و کتب آسمانی سازگار نیست ، به علاوه انسان را از مسیر حقّ به بیراهه هایی پرتاب می کند که فاصله آن از حقّ ، بسیار زیاد است ، مفاسد چنین داوری ها در به هم ریختن سازمان اجتماعی بشر بر هیچ کس پوشیده نیست و یکی از عوامل عقب گرد اجتماعات محسوب می شود .

ص:49

توسّل جستن به پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه معصومین علیهم السلام

64 وَ مآ اَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ اِلاّ لِیُطاعَ بِاِذْنِ اللّهِ وَ لَوْ اَنَّهُمْ اِذْ ظَلَمُوآا اَنْفُسَهُمْ جآؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوّابا رَحیما

ما هیچ پیامبری را نفرستادیم، مگر برای این که به فرمان خدا، از وی اطاعت شود و اگر این مخالفان ، هنگامی که به خودستم می کردند (و فرمان های خدا را زیر پا می گذاردند )، به نزد تو می آمدند و ازخداطلب آمرزش می کردند و پیامبر هم برای آن ها استغفار می کرد، خدا را توبه پذیر و مهربان می یافتند .

قرآن در آیات گذشته مراجعه به داوران جور را شدیدا محکوم نمود ، در این آیه برای عنوان تأکید چنین می گوید : « پیامبرانی را که ما می فرستادیم همه برای این بوده اند که به فرمان خدا از آن ها اطاعت شود » و هیچ گونه مخالفتی نسبت به آن ها انجام نگردد ( وَ مآ اَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ اِلاّ لِیُطاعَ بِاِذْنِ اللّهِ ) .

زیرا آن ها هم رسول و فرستاده خدا بوده اند و هم رئیس حکومت الهی ، بنابراین مردم موظّف بوده اند هم از نظر بیان احکام خداوند و هم از نظر چگونگی اجرای آن از آن ها پیروی کنند و

ص:50

تنها به ادّعای ایمان قناعت نکنند .

از این جمله به خوبی استفاده می شود که هدف از فرستادن پیامبران ، اطاعت و فرمانبرداری کردن همه مردم بوده است ، حال اگر بعضی از مردم از آزادی خود سوءاستفاده کردند و اطاعت ننمودند ، تقصیر متوجّه خود آن ها است ، بنابراین آیه فوق عقیده جبریون که می گویند بعضی از مردم از آغاز موظّف به اطاعت و بعضی محکوم به عصیان و مخالفت هستند را نفی می کند.

ضمنا از تعبیر « بِاِذْنِ اللّهِ » استفاده می شود که پیامبران الهی هرچه دارند از ناحیه خداست و به عبارت دیگر وجود اطاعت آن ها بالذّات نیست، بلکه آن هم به فرمان پروردگار و از ناحیه اوست.

سپس در دنباله آیه راه بازگشت را به روی گناه کاران و آن ها که به طاغوت مراجعه کردند و یا به نحوی از انحاء مرتکب گناهی شدند ، گشوده و می فرماید : « اگر آن ها هنگامی که به

خویش شستم کردند ، به سوی تو می آمدند و از خدا طلب آمرزش می نمودند و پیامبر هم برای آن ها طلب آمرزش می نمود، خدا را توبه پذیر و مهربان می یافتند : وَ لَوْ اَنَّهُمْ اِذْ ظَلَمُوآا اَنْفُسَهُمْ جآؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوّابا رَحیما » .

قابل توجه این که قرآن به جای این که بگوید : نافرمانی خدا کردند و مراجعه به داوران جور نمودند می گوید : « اِذْ ظَلَمُوا اَنْفُسَهُمْ »

ص:51

( هنگامی که به خویش ستم کردند ) اشاره به این که فایده اطاعت فرمان خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله متوجّه خود شمامی شود و مخالفت باآن درواقع یک نوع ستم به خویشتن است، زیرا زندگی مادّی شمارا به هم می ریزد و ازنظر معنوی مایه عقب گرد شما است .

از این آیه ضمنا پاسخ کسانی که توسّل جستن به پیامبر و یا امام را یک نوع شرک می پندارند ، روشن می شود ، زیرا این آیه صریحا می گوید : آمدن به سراغ پیامبر صلی الله علیه و آله و او را بر درگاه خدا شفیع قراردادن و وساطت و استغفار او برای گنه کاران مؤثر است و موجب پذیرش توبه و رحمت الهی است .

اگر وساطت و استغفار و شفاعت خواستن از پیامبر صلی الله علیه و آله شرک بود چگونه ممکن بود که قرآن چنین دستوری را به گنه کاران بدهد .

منتها افراد خطاکار باید نخست خود توبه کنند و از خطا بازگردند سپس برای قبول توبه خود از استغفار پیامبر صلی الله علیه و آله نیز استفاده کنند .

بدیهی است پیامبر صلی الله علیه و آله آمرزنده گناه نیست ، او تنها می تواند از خدا طلب آمرزش کند و این آیه پاسخ دندان شکنی است به آن ها که این گونه وساطت را انکار می کنند .

جالب توجه این که قرآن نمی گوید : تو برای آن ها استغفار کن بلکه می گوید : « رسول » برای آن ها استغفار کند ، این تعبیر گویا اشاره به آن است که پیامبر صلی الله علیه و آله از مقام و موقعیّتش

ص:52

استفاده کند و برای خطاکاران توبه کننده استغفار نماید .

این معنی ( تأثیر استغفار پیامبر صلی الله علیه و آله برای مؤمنان ) در آیات دیگری از قرآن نیز آمده است مانند آیه 19/محمّد و آیه 5/منافقون و آیه 114 / توبه که درباره استغفار ابراهیم نسبت به ( عمویش ) اشاره می کند و آیات دیگری که نهی از استغفار برای مشرکان می کند و مفهومش این است که استغفار برای مؤمنان بی مانع است و نیز از بعضی از آیات استفاده می شود که فرشتگان برای جمعی از مؤمنان خطاکار ، در پیشگاه خداوند استغفار می کنند ( 7 / غافر و 5 / شوری ) .

خلاصه این که آیات زیادی از قرآن مجید حکایت از این معنی می کند که پیامبران یا فرشتگان و یا مؤمنان پاکدل می توانند برای بعضی از خطاکاران استغفار کنند و استغفار آن ها در پیشگاه خدا اثر دارد ، این خود یکی از معانی شفاعت پیامبر و یا فرشتگان و یا مؤمنان پاکدل برای خطاکاران است ، ولی همان طور که گفتیم چنین شفاعتی نیازمند به وجود زمینه و شایستگی و آمادگی در خود خطاکاران است .

تسلیم در برابر حقّ

65 فَلا وَ رَبِّکَ لایُؤْمِنُونَ حَتّی یُحَکِّمُوکَ فیما شَجَرَبَیْنَهُمْ ثُمَّ لایَجِدُوا فیاَنْفُسِهِمْ حَرَجا مِمّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیما

به پروردگارت سوگند که آن ها مؤمن نخواهند بود ، مگر

ص:53

این که دراختلافات خود ، تو را به داوری طلبند و سپس از داوری تو ، در دل خود احساس ناراحتی نکنند و کاملاً تسلیم باشند .

« شَجَرَ » در اصل از ماده « شَجَر » به معنی « درخت » گرفته شده و از آن جا که در مُشاجَرَه و نزاع ، یک نوع آشفتگی و به هم پیچیدگی همانند پیچیدگی شاخه های درختان به یکدیگر آشکارمی شود به معنی نزاع و کشمکش آمده و در آیه فوق به همین معنی استعمال شده است.

در آیه فوق نشانه های ایمان واقعی و راسخ در سه مرحله بیان شده است :

در تمامی موارد اختلاف خواه بزرگ باشد یا کوچک ، به قضاوت و داوری پیامبر صلی الله علیه و آله که از حکم الهی سرچشمه می گیرد مراجعه کنند ، نه به طاغوت و داوران باطل .

هیچ گاه در برابر قضاوت ها و فرمان های پیامبر صلی الله علیه و آله که همان فرمان خدااست حتّی دردل خوداحساس ناراحتی نکنند و به داوری ها و احکام او بدبین نباشند .

در مقام عمل نیز آن را دقیقا اجرا کنند و به طور کامل تسلیم حقّ باشند .

روشن است قبول یک مکتب و فرمان های آن در مواردی که به سود انسان تمام می شود دلیل بر ایمان به آن مکتب نیست بلکه آن جا که ظاهرا

ص:54

به زیان انسان است امّا درواقع مطابق باحقّ و عدالت است اگرپذیرفته شود، نشانه ایمان است .

در حدیثی که از امام صادق در کتاب کافی در تفسیر این آیه نقل شده چنین می خوانیم : « اگر جمعیتی خدا رابپرستند، نماز را بپادارند ، زکات را بپردازند ، روزه ماه رمضان و حجّ را به جا آورند، ولی نسبت به کارهایی که پیامبر صلی الله علیه و آله انجام داده با سوءظن بنگرند و یا بگویند : اگر او فلان کار را انجام نداده بود بهتر بود ، آن ها در حقیقت مؤمنان واقعی نیستند » سپس آیه فوق را امام تلاوت فرمود ، بعد فرمود : « بر شما باد که در مقابل خدا و حقّ همیشه تسلیم باشید » .

66 وَ لَوْ اَنّا کَتَبْنا عَلَیْهِمْ اَنِ اقْتُلُوا اَنْفُسَکُمْ اَوِاخْرُجُوامِنْ دِیارِکُمْ ما فَعَلُوهُ اِلاّ قَلیلٌ مِنْهُمْ وَ لَوْ اَنَّهُمْ فَعَلُواما یُوعَظُونَ بِهِ لَکانَ خَیْرا لَهُمْ وَ اَشَدَّ تَثْبیتا

اگر ( همانند بعضی از امت های پیشین ، ) به آن ها دستور می دادیم : « یکدیگر را به قتل برسانید » ، و یا « از وطن و خانه خود ، بیرون روید » ، تنها عده کمی از آن ها عمل می کردند و اگر اندرزهایی را که به آن ها داده می شد ، انجام می دادند، برای آن ها بهتربود و موجب تقویت ایمان آن هامی شد .

ص:55

در این جا برای تکمیل بحث گذشته درباره کسانی که از داوری های عادلانه پیامبر صلی الله علیه و آله گاهی احساس ناراحتی می کردند اشاره به پاره ای از تکالیف طاقت فرسای امم پیشین کرده و می گوید : ما تکلیف شاقّ و مشکلی بر دوش این ها نگذاشتیم ، اگر همانند بعضی از امم پیشین ( مانند یهود که پس از بت پرستی و گوساله پرستی به آن ها دستور داده شد که یکدیگر را به کفّاره این گناه بزرگ به قتل برسانند و یا از وطن مورد علاقه خود بیرون روند ) به این ها نیز چنین دستور سنگین و سختی را می دادیم ، چگونه در برابر انجام آن طاقت می آوردند ، این ها که درباره آبیاری کردن نخلستان و داوری پیامبر صلی الله علیه و آله نسبت به آن، تسلیم نیستند، چگونه می توانند از عهده آزمایش های دیگر درآیند : « مسلما اگر چنان دستوری به آن ها می دادیم که یکدیگر را بکشید یا از وطن خود خارج شوید، تنها عده کمی از آن ها آن را انجام می دادند: وَ لَوْ اَنّا کَتَبْنا عَلَیْهِمْ اَنِ اقْتُلُوآا اَنْفُسَکُمْ اَوِ اخْرُجُوا مِنْ دِیارِکُمْ ما فَعَلُوهُ اِلاّ قَلیلٌ مِنْهُمْ » .

جزء پنجم (73)

به گفته بعضی از مفسّران مسأله « تن در دادن به کشته شدن » و « خارج شدن از وطن » از جهاتی شبیه به یکدیگرند ، زیرا بدن ، وطن روح آدمی است ، همان طور که وطن همانند جسم انسان است ، هم ترک وطن جسم ، کار مشکلی است و هم چشم پوشی از وطنی که زادگاه و جایگاه انسان است .

ص:56

سپس می فرماید : « اگر آن ها اندرزهای خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله را بپذیرند ، هم به سودشان است و هم باعث تقویت ایمان آن ها است : وَ لَوْ اَنَّهُمْ فَعَلُوا ما یُوعَظُونَ بِهِ لَکانَ خَیْرا لَهُمْ وَ اَشَدَّ تَثْبیتا » .

جالب توجّه این که دراین آیه،ازفرمان ها و احکام الهی تعبیربه موعظه و اندرز شده است ، اشاره به این که احکام مزبور چیزی نیست که به سود فرمان دهنده ( خداوند ) بوده باشد، بلکه در حقیقت اندرزهایی است که به سود خود شما است و لذا بلافاصله می فرماید: اطاعت این ها هم به سود شما است و هم موجب تقویت ایمان شما می گردد .

(74) سوره نِساء

به این نکته نیز باید توجه داشت که آخر آیه می گوید : « هر قدر انسان در مسیر اطاعت فرمان خدا گام بردارد ثبات و استقامت او بیشتر می شود ، » در واقع اطاعت فرمان خدا یک نوع ورزش روحی برای انسان است که ادامه و تکرار آن همانند ورزش های جسمانی روز به روز قوّت و قدرت و ثبات و استحکام بیشتری می آفریند و تدریجا انسان به جایی می رسد که هیچ قدرتی نمی تواند بر نیروی ایمان او غلبه کند و او را بفریبد .

67 وَ اِذا لاََتَیْناهُمْ مِنْ لَدُنّآ اَجْرا عَظیما

و در این صورت ، پاداش بزرگی از ناحیه خود به آن ها می دادیم .

در آیه فوق سوّمین فایده تسلیم و اطاعت در برابر خدا را بیان

ص:57

کرده ، می گوید : « در این هنگام ( علاوه بر آن چه گفته شد ) پاداش عظیمی نیز به آن ها خواهیم داد » .

68 وَ لَهَدَیْناهُمْ صِراطا مُسْتَقیما

جزء پنجم (75)

و آنان را به راه راست ، هدایت می کردیم .

روشن است که منظور از این هدایت ، راهنمایی به اصل دین و آیین نیست بلکه الطاف تازه ای است که از طرف خداوند به صورت هدایت ثانوی و به عنوان پاداش به این گونه افراد شایسته داده می شود و مانند چیزی است که در آیه 17 سوره محمّد صلی الله علیه و آله به آن اشاره شده است : « وَ الَّذینَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدیً : کسانی که در راه هدایت گام برمی دارند خداوند هدایت آن ها را بیشتر می کند » .

در روایتی نقل شده ، هنگامی که آیه « وَ لَوْ اَنّا کَتَبْنا عَلَیْهِمْ اَنِ اقْتُلُوآا اَنْفُسَکُمْ ...» نازل گردید ، یکی از مسلمانان با ایمان گفت : به خدا سوگند اگر چنین دستورهای سنگینی از طرف خدا به ما داده می شد، حتما انجام می دادیم ، ولی شکر خدا را که از چنین دستوری معاف شده ایم ، این سخن به پیامبر صلی الله علیه و آله رسید فرمود : «اِنَّ مِنْ اُمَّتی لَرِجالاً اَلاْیمانُ اَثْبَتُ فیقُلُوبِهِمْ مِنَ الْجِبالِ الرَّواسی: بعضی از پیروان من چنانند که ایمان در دل های آن ها پابرجاتر است از

ص:58

(76) سوره نِساء

کوه های محکم » .(1)

69 وَ مَنْ یُطِعِ اللّهَ وَ الرَّسُولَ فَاُولآئِکَ مَعَ الَّذینَ اَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبییّنَ وَ الصِّدّیقینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصّالِحینَ وَ حَسُنَ اُولآئِکَ رَفیقا

و کسی که خدا و پیامبر او را اطاعت کند: ( در روز رستاخیز ) همنشین کسانی خواهد بود که خدا ، نعمت خود را بر آنان تمام کرده ، از پیامبران و صدّیقان و شهدا و صالحان و آن ها رفیق های خوبی هستند .

70 ذلِکَ الْفَضْلُ مِنَ اللّهِ وَ کَفی بِاللّهِ عَلیما

این موهبتی از ناحیه خدا است و کافی است که او، (از حال بندگان و نیّات و اعمالشان) آگاه است .

« شَهید » در اصل به معنی گواه ، منتها گاهی انسان

1 تفسیر « فی ظِلال الْقُرْآن » ، جلد 2 ، صفحه 428 .

جزء پنجم (77)

به وسیله سخن گواهی بر حقّ می دهد و گاهی به وسیله عمل و کشته شدن درراه اهداف پاک گواهی می دهد.

دوستان بهشتی

در این آیه یکی دیگر از افتخارات کسانی که مطیع فرمان خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله باشند بیان شده و در حقیقت ، امتیازاتی را که در آیات قبل گذشت ، تکمیل می کند و آن همنشینی با کسانی است که خداوند ، نعمت خود را بر آن ها تمام کرده است ( وَ مَنْ یُطِعِ اللّهَ وَ الرَّسُولَ فَاُولآئِکَ مَعَ الَّذینَ اَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِمْ ) .

و همان طور که در سوره حمد ، بیان شده کسانی مشمول این نعمت هستند که همواره در جاده مستقیم گام برمی دارند و کوچک ترین انحراف و گمراهی ندارند .

سپس در توضیح این جمله و بیان کسانی که خداوند

ص:59

نعمت خویش را برآن ها اتمام کرده است اشاره به چهار طایفه می کند که در واقع ارکان چهارگانه این موضوع هستند :

« انبیاء » و فرستادگان مخصوص پروردگار که نخستین گام را برای هدایت و رهبری مردم و دعوت به صراط مستقیم برمی دارند ( مِنَ النَّبییّنَ ) .

« راستگویان » کسانی که هم در سخن راست می گویند و هم با عمل و کردار ، صدق گفتار خود را اثبات می کنند و نشان می دهند که مدعی ایمان نیستند بلکه به راستی به فرمان های الهی ایمان دارند ( وَ الصِّدّیقینَ ) .

از این تعبیر روشن می شود که بعد از مقام نبوّت ، مقامی بالاتر از مقام صدق و راستی نیست ، نه تنها راستی در گفتار بلکه راستی در عمل و کردار که شامل امانت و اخلاص نیز می گردد ، زیرا « امانت » همان صداقت در عمل است همان طور که « راستگویی » امانت در گفتار

ص:60

است و در مقابل آن ، هیچ صفت زشتی بعد از کفر بدتر از دروغ و نفاق و خیانت در سخن و عمل نیست ( باید توجه داشت که صِدّیق صیغه مبالغه است و به معنی کسی است که سر تا پا راستی و درستی است ) .)

در بعضی از روایات « صِدّیق » به علی و امامان اهل بیت علیهم السلام تفسیر شده است و همان طور که بارها گفته ایم این گونه تفسیرها بیان مصداق روشن و عالی آیات است و معنی انحصار را نمی رساند .

« شُهَداء » و کشته شدگان در راه هدف و عقیده پاک الهی و یا افراد برجسته ای که در روز قیامت شاهد و گواه اعمال انسان ها هستند ( وَ الشُّهَداءِ ) .

«صالحان» و افراد شایسته و برجسته ای که با انجام کارهای مثبت و سازنده و مفید و پیروی از اوامر انبیاء به مقامات برجسته ای نایل شده اند ( وَالصّالِحینَ ) .

و به همین جهت در روایات ما (الصّالِحینَ) تفسیربه یاران برگزیده ائمه شده است و این نیزهمانندآن چه درباره(الصِّدّیقینَ)گذشت از قبیل بیان فرد شاخص است .

نکته ای که در این جا یادآوری آن لازم می باشد این است که ذکر این مراحل چهارگانه ممکن است اشاره به این معنی باشد که برای ساختن یک جامعه انسانی سالم و شایسته نخست باید رهبران به حقّ و

ص:61

انبیاء وارد میدان شوند و به دنبال آن ها مبلّغان صِدّیق که قول و عمل آن ها با یکدیگر هماهنگ است و اهداف آن ها را در همه جا پخش کنند و به دنبال دوران سازندگی فکری ، جمعی در برابر عناصر آلوده و آنهایی که موانع راه حقّند وارد شوند و قربانی دهند و شهیدگردند و محصول این کوشش ها و تلاش ها به وجود آمدن «

صالحان » و « اجتماعی پاک و شایسته » است و روشن است که صالحان نیز برای روشن نگاه داشتن مشعل حقّ نسبت به نسل های آینده همین وظایف سه گانه را انجام خواهند داد ، رهبری می کنند ، تبلیغ می نمایند و قربانی می دهند .

آماده باش دائمی

71 یآ اَیُّهَا الَّذینَ امَنُوا خُذُوا حِذْرَکُمْ فَانْفِرُوا ثُباتٍ اَوِ انْفِرُوا جَمیعا

ای کسانی که ایمان آورده اید آمادگی خود را ( در برابر دشمن ) حفظ کنید و در دسته های متعدد یا به صورت دسته واحد (طبق شرایط موجود) به سوی دشمن حرکت کنید.

« حِذْر » به معنی بیداری و آماده باش و مراقبت در برابر خطر است و گاهی به معنی وسیله ای که به کمک آن با خطر مبارزه می شود نیز آمده است .

« ثُبات » جمع « ثُبَة » به معنی دسته جات پراکنده است و در اصل ا

ص:62

ز ماده « ثَبْی » به معنی « جَمْع » گرفته شده . در آیه فوق قرآن خطاب به عموم مسلمانان کرده و دو دستور مهم، برای حفظ موجودیت اجتماعشان به آن ها می دهد .

بعضی از مفسران « حِذْر » را در آیه فوق تنها به معنی اسلحه تفسیر کرده اند ، در حالی که « حِذْر » معنی وسیعی دارد و مخصوص « اَسْلِحَة » نیست به علاوه در آیه 102 همین سوره دلیل روشنی است که حذر با اسلحه تفاوت دارد آن جاکه می فرماید : « ...اَنْ تَضَعُوا اَسْلِحَتَکُمْ وَ خُذُوا حِذْرَکُمْ » .

« مانعی ندارد که به هنگام ضرورت ، در موقع نماز در میدان جنگ سلاح خود را به زمین بگذارید ، ولی حِذْر یعنی مراقبت و آماده باش را ازدست ندهید » .

این آیه دستور جامع و همه جانبه ای به تمام مسلمانان ، در همه قرون و اعصار ، می دهد که برای حفظ امنیّت خود و دفاع از مرزهای خویش ، دائما مراقب باشند و یک نوع آماده باش مادی و معنوی به طور دائم بر اجتماع آن ها حکومت کند .

جالب این که معنی « حِذْر » به قدری وسیع است که هر گونه وسیله مادّی و معنوی را دربرمی گیرد ، از جمله این که مسلمانان باید در هر زمان از موقعیّت دشمن و نوع سلاح و روش های جنگی و میزان آمادگی وتعداداسلحه و کارایی آن هاباخبرباشند، زیراتمام این موضوعات

ص:63

در پیشگیری از خطر دشمن و حاصل شدن مفهوم « حِذْر » مؤثر است .

و از طرف دیگر برای دفاع از خویشتن نیز هر گونه آمادگی از نظر روانی و معنوی و از نظر بسیج منابع فرهنگی ، اقتصادی و انسانی و همچنین استفاده از کامل ترین نوع سلاح زمان و طرز به کار گرفتن آن را فراهم سازند .

ضمنا از کلمه « جَمیعا » استفاده می شود که برای مقابله با دشمن همه مسلمانان بدون استثناء باید شرکت جویند و این حکم اختصاص به دسته معیّنی ندارد .

72 وَ اِنَّ مِنْکُمْ لَمَنْ لَیُبَطِّئَنَّ فَاِنْ اَصابَتْکُمْ مُصیبَةٌ قالَ قَدْ اَنْعَمَ اللّهُ عَلَیَّ اِذْ لَمْ اَکُنْ مَعَهُمْ شَهیدا

در میان شما افرادی (منافق) هستندکه هم خودشان سستند و هم دیگران را سست می نمایند، اگر مصیبتی به شما برسد می گویند : خدا به ما نعمت داد که با مجاهدان نبودیم تا شاهد ( آن مصیبت ) باشیم .

«لَیُبَطِّئَنَّ» از ماده « بُطْؤ » به معنی کندی در حرکت می باشد و چنان که جمعی از اهل لغت و مفسران دراین جا ذکر کرده اند هم معنی لازم و هم متعدّی دارد یعنی هم خودشان در حرکت کندند و هم دیگران را تشویق به این کار می کنند و شاید با توجّه به این که جمله از باب تفعیل است فقط معنی متعدی را دارد منتها

ص:64

گاهی خود را وادار به کندی می کند و گاهی دیگران را.

این که در آیه فوق خطاب به مؤمنان شده ولی سخن از منافقان به میان آمده و در عین حال با تعبیر «مِنْکُمْ» آن ها را جزء مؤمنان شمرده به خاطر آن است که منافقان همیشه در لابلای مؤمنان حقیقی بوده اند و ظاهرا جزء جمعیّت آن ها محسوب می شدند .

73 وَ لَئِنْ اَصابَکُمْ فَضْلٌ مِنَ اللّهِ لَیَقُولَنَّ کَأَنْ لَمْ تَکُنْ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُ مَوَدَّةٌ یالَیْتَنی کُنْتُ مَعَهُمْ فَاَفُوزَ فَوْزاعَظیما

و اگر غنیمتی به شما برسد ، درست مثل این که هرگز میان شما و آن ها مودّت و دوستی نبوده، می گویند: ای کاش ما هم با آن ها بودیم و به رستگاری و پیروزی بزرگی نائل می شدیم.

گرچه در آیه فوق سخنی از غنیمت به میان نیامده ولی روشن است کسی که شهادت در راه خدا را یک نوع بلا می شمرد و عدم درک شهادت را یک نعمت الهی می پندارد ، پیروزی و فوزعظیم و رستگاری بزرگ ازنظر او چیزی جز پیروزی مادّی و غنایم جنگی نخواهد بود .

این افراد دو چهره که متأسّفانه در هر اجتماعی بوده و هستند در برابر پیروزی و شکست های مؤمنان واقعی فورا قیافه خود را عوض می کنند ، هرگز در غم ها با آن ها شریک نیستند و در مشکلات

ص:65

و گرفتاری ها همکاری نمی کنند ، ولی انتظار دارند در پیروزی های آنان سهم بزرگی داشته باشند و همانند مؤمنان و مجاهدان واقعی امتیازاتی پیدا کنند .

آماده ساختن مؤمنان برای جهاد

74 فَلْیُقاتِلْ فی سَبیلِ اللّهِ الَّذینَ یَشْرُونَ الْحَیوةَ الدُّنْیا بِالاْخِرَةِ وَ مَنْ یُقاتِلْ فی سَبیلِ اللّهِ فَیُقْتَلْ اَوْ یَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتیهِ اَجْرا عَظیما

آن ها که زندگی دنیا را به آخرت فروخته اند باید در راه خدا پیکارکنند و آن کس که در راه خدا پیکار کند و کشته شود یا پیروز گردد پاداش بزرگی به او خواهیم داد .

تنها کسانی می توانند جزء مجاهدان واقعی باشند که آماده چنین معامله ای گردند و به راستی دریافته باشند که زندگی جهان مادّه آن چنان که از کلمه دنیا ( به معنی پست و پایین تر ) برمی آید در برابر مرگ افتخارآمیز در مسیر زندگی جاویدان اهمیّتی ندارد ، ولی آن ها که حیات مادّی را اصیل و گرانبها و بالاتر از اهداف مقدّس الهی و انسانی می دانند هیچ گاه مجاهدان خوبی نخواهند بود .

سپس در ذیل آیه می فرماید : « سرنوشت چنین مجاهدانی کاملاً روشن است ، زیرا از دوحال خارج نیست یا شهید می شوند و یا دشمن را درهم می کوبند و بر او پیروز می گردند ، در هر صورت پاداش

ص:66

بزرگی به آن ها خواهیم داد » .

مسلّما چنین سربازانی شکست در قاموسشان وجود ندارد و در هر دو صورت خود را پیروز می بینند ، چنین روحیه ای به تنهایی کافی است که وسایل پیروزی آن ها را بر دشمن فراهم سازد ، تاریخ نیز گواهی می دهد که یکی از عوامل پیروزی سریع مسلمانان بر دشمنانی که از نظر تعداد و تجهیزات و آمادگی رزمی ، به مراتب بر آن ها برتری داشتند ، همین روحیه شکست ناپذیری آن ها بوده است .

قابل توجّه این که در آیه فوق همانند بسیاری دیگر از آیات قرآن ، جهادی مقدّس شمرده شده است که « فی سَبیلِ اللّهِ » ، در راه خدا و نجات بندگان خدا و زنده کردن اصول حق و عدالت و پاکی و تقوی باشد ، نه جنگ هایی که به خاطر توسعه طلبی ، تعصّب ، توحّش ، استعمار و استثمار صورت گیرد.

استمداد از عواطف انسانی

75 وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّسآءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنا

اَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَةِ الظّالِمِ اَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصیرا

چرا در راه خدا و در راه مردان و زنان و کودکانی که ( به دست ستمگران ) تضعیف شده اند پیکار نمی کنید ؟

ص:67

همان افراد ( ستمدیده ای ) که می گویند خدایا ما را از این شهر(مکّه)که اهلش ستمگرند بیرون ببر و برای ما از طرف خود سرپرست قرار بده و از برای ما از طرف خود یار و یاوری تعیین فرما .

«مُسْتَضْعَف» با « ضعیف » فرق روشنی دارد ، ضعیف کسی است که ناتوان است ولی مستضعف کسی است که براثرمظالم و ستم های دیگران تضعیف گردیده است خواه این تضعیف از نظر فکری و فرهنگی باشد یا از نظر اخلاقی و یا از نظر اقتصادی و یا از نظر سیاسی و اجتماعی و به این ترتیب تعبیر جامعی است که تمام انواع استعمار رادربرمی گیرد .

جهاد اسلامی برای بدست آوردن مال و مقام و یا منابع طبیعی و موادّ خام کشورهای دیگر نیست ، برای تحصیل بازار مصرف و یا تحمیل عقیده و سیاست نمی باشد ، بلکه تنها برای نشر اصول فضیلت و ایمان و دفاع از ستم دیدگان و زنان و مردان بال و پر شکسته و کودکان محروم و ستمدیده است و به این ترتیب جهاد دو هدف جامع دارد که در آیه فوق به آن اشاره شده یکی «هدف الهی» و دیگری « هدف انسانی » و این دو در حقیقت از یکدیگر جدا نیستند و به یک واقعیّت بازمی گردند.

از نظر اسلام محیطی قابل زیست است که بتوان در آن آزادانه به عقیده صحیح خود عمل نمود ، اما محیطی که خفقان آن را فراگرفته و حتّی انسان آزاد نیست بگوید مسلمانم ، قابل زیست نمی باشد و افراد باایمان آرزو می کنند که از چنین محیطی خارج شوند، زیرا چنین

ص:68

محیطی مرکز فعالیّت ستمگران است .

76 اَلَّذینَ امَنُوا یُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللّهِ وَ الَّذینَ کَفَرُوا یُقاتِلُونَ فی سَبیلِ الطّاغُوتِ فَقاتِلُوآا اَوْلِیآءَ الشَّیْطانِ اِنَّ کَیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعیفا

آن ها که ایمان دارند در راه خدا پیکار می کنند و آن ها که کافرنددر راه طاغوت ( و افراد طغیانگر ) پس شما با یاران شیطان پیکار کنید (و از آن ها نهراسید) زیرا نقشه شیطان ( همانند قدرتش ) ضعیف است .

در هر حال زندگی خالی از مبارزه نیست منتها جمعی در مسیر حقّ و جمعی در مسیر باطل و شیطان پیکار دارند .

طاغوت و قدرت های طغیان گر و ظالم هرچند به ظاهر بزرگ و قوی جلوه کنند ، امّا از درون ، زبون و ناتوانند ، از ظاهر مجهّز و آراسته آن ها نهراسید ، زیرا درون آن ها خالی است و نقشه های آن ها همانند قدرت هایشان سست و ضعیف است ، چون متّکی به نیروی لایزال الهی نیست ̠بلکه متّÙɠبه نیروهای شیطانی می باشد (اِنَّ کَیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعیفا) .

دلیل این ضعف و ناتوانی روشن است ، زیرا از یک سو افراد باایمان در مسیر اهداف و حقایقی گام برمی دارند که با قانون آفرینش

هماهنگ و هم صدا است و رنگ ابدی و جاودانی دارد آن ها در راه آزاد

ص:69

ساختن انسان ها و از بین بردن مظاهر ظلم و ستم پیکار می کنند ، در حالی که طرفداران طاغوت در مسیر استعمار و استثمار بشر و شهوات زودگذری که اثر آن ویرانی اجتماع و برخلاف قانون آفرینش است تلاش و کوشش می نمایند و از سوی دیگر افراد باایمان به اتّکای نیروهای معنوی آرامشی دارند که پیروزی آن هاراتضمین می کند و به آن ها قوّت می بخشد در حالی که افراد بی ایمان تکیه گاه محکمی ندارند.

78 اَیْنَ ماتَکُونُوایُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ وَلَوْکُنْتُمْ فیبُرُوجٍ مُشَیَّدَةٍ وَ اِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ یَقُولُوا هذِه مِنْ عِنْدِاللّهِ وَ اِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَقُولُواهذِهمِنْ عِنْدِکَ قُلْ کُلٌّ مِنْ عِنْدِاللّهِ فَمالِ هؤُلاآءِ الْقَوْمِ لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ حَدیثا

هر کجا باشید مرگ شما را می گیرد اگرچه در برج های محکم باشید و اگربه آن ها(منافقان) حسنة (و پیروزی) برسد می گویند از ناحیه خدا است و اگر سیّئة ( و شکستی ) برسد می گویند ازناحیه تو است،بگو همه این ها از ناحیّه خدا است پس چرااین جمعیّت حاضرنیستند حقایق را درک کنند.

79 مآ اَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَ مآ اَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ وَ اَرْسَلْناکَ لِلنّاسِ رَسُولاً وَ کَفی بِاللّهِ شَهیدا

آن چه از نیکی ها به تومی رسد ازناحیه خدااست وآن چه از

ص:70

بدی به تو می رسد از ناحیه خود تو است و ما تو را به عنوان رسول برای مردم فرستادیم(و گواهی خدادر این باره کافی)است.

« مُشَیَّدَة » در اصل از ماده « شید » به معنی گچ و مواد محکم دیگری است که برای استحکام بنا در آن به کار می برند و از آن جاکه در آن عصر و زمان معمولاً محکم ترین ماده برای استحکام بنا گچ بوده بیشتر به این مادّه اطلاق می شده است ، بنابراین « بُرُوجٍ مُشَیَّدَة » به معنی قلعه های محکم است و اگر می بینیم مُشَیَّدَة به معنی مرتفع و طولانی آمده آن هم نیز به خاطر این است که بدون استفاده کردن از گچ و مانند آن هیچ گاه نمی توانستند بناهای مرتفع و طولانی بسازند .

در آیات متعددی از قرآن مجید همانند آیه 99 سوره حجر و آیه 47 مُدَّثِّر از مرگ تعبیر به « یَقین » شده است ، اشاره به این که هر قوم و جمعیّتی ، هر عقیده ای داشته باشند و هرچیز را بتوانند انکار کنند ، این واقعیّت را نمی توانند منکر شوند که زندگی بالاخره پایانی دارد و از آن جا که افراد انسان به خاطر عشق به حیات و یا به گمان این که مرگ را با فنا و نابودی مطلق مساوی می دانند همواره از نام آن و مظاهر آن گریزانند ، این آیات هشداری به آن ها می دهد و در آیه مورد بحث با تعبیر « یُدْرِکْکُم » به آن ها گوشزد می کند که فرار کردن از این واقعیّت قطعی عالم هستی بیهوده است ، زیرا معنی مادّه « یُدْرِکْکُم » این است که کسی از چیزی فرار کند و آن به دنبالش بدود .

ص:71

با توجّه به این واقعیّت عاقلانه است که انسان خود را از صحنه جهاد و نیل به افتخار شهادت کنار بکشد و در خانه در میان بستر بمیرد؟ به فرض که با عدم شرکت در جهاد چند روز بیشتری عمر کند و مکرّرات را تکرار نماید و از پاداش های مجاهدان راه خدا بی بهره شود ، به عقل و منطق نزدیک است ؟ اصولاً مرگ یک واقعیّت بزرگ است و باید برای استقبال از مرگ توأم با افتخار آماده شد .

سرچشمه پیروزی ها و شکست ها

قرآن در ذیل همین آیه به یکی دیگر از سخنان بی اساس و پندارهای باطل منافقان اشاره کرده می گوید : « آن ها هر گاه به پیروزی برسند و نیکی ها و حسناتی به دست آورند می گویند از طرف خدا است » یعنی ما شایسته آن بوده ایم که خدا چنین مواهبی را به ما داده ( وَ اِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ یَقُولُوا هذِه مِنْ عِنْدِ اللّهِ ) .

ولی هنگامی که شکستی دامنگیر آن ها شود و یا در میدان جنگ آسیبی ببینند می گویند: « این ها بر اثر سوء تدبیر پیامبر صلی الله علیه و آله و عدم کفایت نقشه های نظامی او بوده است » و مثلاً شکست جنگ احد را معلول همین موضوع می پنداشتند ( وَ اِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَقُولُوا هذِه مِنْ عِنْدِکَ ) .

در هر حال قرآن به آن ها پاسخ می گوید که از نظر یک موحّد و خداپرست تیزبین « همه این حوادث و پیروزی ها و شکست ها از ناحیه

ص:72

خدا است » که بر طبق لیاقت ها و ارزش های وجودی مردم به آن ها داده می شود ( قُلْ کُلٌّ مِنْ عِنْدِاللّهِ ) . و در پایان آیه به عنوان اعتراض به عدم تفکّر و تعمّق آن ها در موضوعات مختلف زندگی می گوید : « پس چرا این ها حاضر نیستند حقایق را درک کنند » (فَمالِ هؤُلاآءِ الْقَوْمِ لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ حَدیثا) .

اطاعت از پیامبر صلی الله علیه و آله اطاعت از خداست

80 مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ اَطاعَ اللّهَ وَ مَنْ تَوَلّی فَمآ اَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفیظا

کسی که از پیامبر اطاعت کند اطاعت خدا کرده و کسی که سرباز زند تو در برابر او مسؤول نیستی .

بنابراین اطاعت خدا از اطاعت پیامبر صلی الله علیه و آله نمی تواند جدا باشد،زیراپیامبر صلی الله علیه و آله هیچ گامی برخلاف خواست خداوند برنمی دارد

سخنان و کردار و رفتار او همه مطابق فرمان خدا است .

سپس می فرماید : اگر کسانی سرپیچی کنند و با دستورات تو به مخالفت برخیزند مسؤولیّتی در برابر اعمال آن ها نداری و موظّف نیستی که به حکم اجبار آن ها را از هر خلافکاری بازداری ، وظیفه تو تبلیغ رسالت و امر به معروف و نهی از منکر و راهنمایی افراد گمراه و بی خبر است ( وَ مَنْ تَوَلّی فَمآ اَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفیظا ) .

باید توجّه داشت که « حَفیظ » از نظر این که صفت مُشْبِهَة است و

ص:73

معنی ثبات و دوام را می رساند با « حافظ » که اسم فاعل است تفاوت دارد بنابراین « حَفیظ » به معنی کسی است که به طور مداوم مراقب حفظ چیزی می باشد ، در نتیجه مفهوم آیه چنین می شود مسؤولیّت پیامبر صلی الله علیه و آله مسؤولیّت رهبری و هدایت و دعوت به سوی حقّ و مبارزه با فساد است ولی اگر افرادی اصرار در پیمودن راه خلاف داشته باشند ، نه پیامبر صلی الله علیه و آله در مقابل انحراف های آن ها مسؤولیتی دارد که در همه جا حاضر و ناظر باشد و جلو هر گونه گناه و معصیتی را با زور و اجبار بگیرد، نه او ازطرق عادی قدرت بر چنین چیزی را می تواند داشته باشد.

باید توجّه داشت که این آیه یکی از روشن ترین آیات قرآن است که دلیل بر حجیّت سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و قبول احادیث او می باشد ، بنابراین کسی نمی تواند بگوید قرآن را قبول دارم ولی حدیث و سنّت پیغمبر صلی الله علیه و آله را قبول ندارم ، زیرا آیه فوق صریحا می گوید: « اطاعت از حدیث و سنّت پیامبر صلی الله علیه و آله اطاعت از فرمان خدا است ».

و هنگامی که می بینیم پیامبر صلی الله علیه و آله طبق حدیث ثقلین که در منابع معروف اسلامی اعمّ از منابع اهل تسنّن و شیعه آمده است ، صریحا احادیث اهلبیت علیهم السلام را سند و حجت شمرده است استفاده می کنیم که اطاعت از فرمان اهل بیت نیز از اطاعت فرمان خدا جدا نیست و کسی نمی تواند بگوید من قرآن را می پذیرم ولی احادیث اهلبیت علیهم السلام را نمی پذیرم ، زیرا این سخن بر ضد آیه فوق و آیات مشابه آن است .

و لذا در روایات متعددی که در تفسیر برهان در ذیل آیه وارد شده

ص:74

آمده است می خوانیم: خداوند طبق آیه فوق حقّ امرونهی به پیامبر صلی الله علیه و آله خودداده و پیامبر صلی الله علیه و آله نیزچنین حقّی رابه علیوائمه اهلبیت علیهم السلام داده است، بنابراین مردم موظّفند که از امر و نهی آن ها سرباز نزنند زیرا امر و نهی آن ها همواره از طرف خدا است نه از خودشان.(1)

وجود هماهنگی و عدم وجود تضاد در آیات سند زنده ای بر اعجاز قرآن

82 اَفَلایَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْکانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِاللّهِ لَوَجَدُوا فیهِ اخْتِلافا کَثیرا

آیا درباره قرآن نمی اندیشند که اگر از ناحیه غیر خدا بود اختلاف فراوانی در آن می یافتند.

«تَدَبَّر» در اصل از ماده «دَبْر » به معنی پشت سر و عاقبت چیزی است ، بنابراین تَدَبُّر یعنی بررسی نتایج و عواقب و پشت و روی چیزی می باشد و تفاوت آن با « تَفَکُّر » ، این است که تفکّر مربوط به بررسی علل و خصوصیات یک موجود است ، اما « تدبّر » مربوط به بررسی عواقب و نتایج آن است ، از آیه فوق چند مطلب استفاده می شود:

مردم موظّفند که درباره اصول دین و مسائلی همانند صدق دعوی پیامبر صلی الله علیه و آله و حقّانیت قرآن مطالعه وبررسی کنندواز تقلید و

ص:75


1- « تفسیر برهان » ، جلد 1 ، صفحه 396 .

قضاوت های کورکورانه بپرهیزند .

قرآن ، برخلاف آن چه بعضی می پندارند ، برای همه قابل درک و فهم است زیرا اگر قابل درک و فهم نبود دستور به « تدبّر » در آن داده نمی شد .

یکی از دلایل حقّانیت قرآن و این که از طرف خدا نازل شده این است که در سراسر آن تضادّ و اختلاف نیست برای روشن شدن این حقیقت به توضیح زیر توجه فرمایید .

« روحیّات هر انسانی دائما در تغییر است قانون تکامل در شرایط عادی در صورتی که وضع استثنایی به وجود نیاید انسان و روحیّات افکار او را هم در برمی گیرد و دائما با گذشت روز و ماه و سال ، زبان و فکر و سخنان انسان ها را دگرگون می سازد ، اگر با دقّت نگاه کنیم هرگز نوشته های یک نفر نویسنده یکسان نیست بلکه آغاز و انجام یک کتاب نیز تفاوت دارد ، مخصوصا اگر کسی در کوران حوادث بزرگ قرار گرفته باشد حوادثی که پایه یک انقلاب فکری و اجتماعی و عقیده ای همه جانبه را پی ریزی کند او هر قدر بخواهد سخنان خود را یکسان و یکنواخت و عطف به سابق تحویل دهد قادر نیست ، به خصوص اگر او درس نخوانده و پرورش یافته یک محیط کاملاً عقب افتاده ای باشد .

امّا قرآن که در مدت 23 سال بر طبق احتیاجات و نیازمندی های تربیتی مردم در شرایط و ظروف کاملاً مختلف نازل شده ، کتابی است

ص:76

که درباره موضوعات کاملاً متنوّع سخن می گوید و مانند کتاب های معمولی که تنها یک بحث اجتماعی یا سیاسی یا فلسفی یا حقوقی یا تاریخی را تعقیب می کند نیست ، بلکه گاهی درباره توحید و اسرار آفرینش و زمانی درباره احکام و قوانین و آداب و سنن ، وقت دیگر درباره امّت های پیشین و سرگذشت تکان دهنده آنان و زمانی درباره مواعظ و نصایح و عبادات و رابطه بندگان با خدا سخن می گوید و به گفته دکتر گوستاولبون قرآن کتاب آسمانی مسلمانان منحصر به تعالیم و دستورهای مذهبی تنها نیست بلکه دستورهای سیاسی و اجتماعی مسلمانان نیز در آن درج است .

چنین کتاب با این مشخّصات عادتا ممکن نیست خالی از تضادّ و تناقض و مختلف گویی و نوسان های زیاد باشد ، امّا هنگامی که می بینیم با تمام این جهات همه آیات آن هماهنگ ، خالی از هر گونه تضادّ و اختلاف و ناموزونی است ، به خوبی می توانیم حدس بزنیم که این کتاب زاییده افکار انسان ها نیست بلکه از ناحیه خداوند است چنان که خود قرآن این حقیقت را در آیه فوق بیان کرده است » (1)

ص:77


1- کتاب « قرآن و آخرین پیامبر »، نوشته آیة اللّه ناصر مکارم، صفحه 309.

فریب شایعات بی اساس را نخورید

83 وَ اِذاجآءَهُمْ اَمْرٌمِنَ الاَْمْنِ اَوِالْخَوْفِ اَذاعُوابِه وَ لَوْرَدُّوهُ اِلَی الرَّسُولِ وَ اِلی اُولِی الاَْمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَ لَوْلا فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّیْطانَ اِلاّ قَلیلاً

و هنگامی که خبری از پیروزی و شکست به آن ها برسد، ( بدون تحقیق ) آن را شایع می سازند و اگر آن را به پیامبر و پیشوایان ( که قدرت تشخیص کافی دارند ) ارجاع کنند ، از ریشه های مسائل آگاه خواهند شد و اگر فضل و رحمت خدانبود همگی، جزعدّه کمی، ازشیطان پیروی می کردید.

« یَسْتَنْبِطُونَهُ » در اصل از ماده « نَبَطْ » است و به معنی نخستین آبی است که از چاه می کشند و از ریشه های زمین استخراج می گردد و به همین جهت استفاده کردن هر حقیقتی از دلایل و شواهد مختلف و استخراج کردن آن از مدارک موجود ، « اِسْتِنْباط » نامیده می شود ، خواه در مسائل فقهی باشد یا در مسائل فلسفی و سیاسی و علمی .

منظور از « اوُلِی الاَْمْرِ » ( صاحبان فرمان ) در این جا کسانی هستند که قدرت تشخیص و احاطه کافی به مسائل مختلف دارند و می توانند « حقایق » را از « شایعات بی اساس » و مطالب راستین را از

ص:78

نادرست برای مردم روشن سازند ، که در درجه اول پیغمبر صلی الله علیه و آله و ائمه اهلبیت علیهم السلام جانشینان او و در درجه بعد دانشمندانی هستند که در این گونه مسائل صاحبنظرند .

چنان که در تفسیر نورالثقلین از امام باقر در ذیل آیه نقل شده که فرمود: «هُمُ الاَْئِمَّةُ یعنی منظور از این آیه ائمه اهلبیتند » .

نتیجه تشویق به کار نیک یا بد

85 مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَةً حَسَنَةً یَکُنْ لَهُ نَصیبٌ مِنْها وَ مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَةً سَیِّئَةً یَکُنْ لَهُ کِفْلٌ مِنْها وَ کانَ اللّهُ عَلی کُلِّ شَیْی ءٍ مُقیتا

کسی که تشویق به کار نیکی کندنصیبی ازآن برای او خواهد بود و کسی که تشویق به کار بدی کند سهمی از آن خواهد داشت و خداوند حساب هر چیز را دارد و آن را حفظ می کند.

کلمه « شَفاعَت » در اصل از ماده « شَفْع » به معنی جفت است بنابراین ضمیمه شدن هر چیز به چیز دیگر شفاعت نامیده می شود منتها گاهی این ضمیمه شدن در مسأله راهنمایی و ارشاد و هدایت است ( مانند آیه فوق ) که در این حال معنی امر به معروف و نهی از منکر را می دهد ( و شفاعت سیّئه به معنی امر به منکر و نهی از معروف است ) .

ص:79

ولی اگر در مورد نجات گنهکاران از عواقب اعمالشان باشد به معنی کمک به افراد گنهکاری است که شایستگی و لیاقت شفاعت را دارا هستند .

و به عبارت دیگر شفاعت گاهی قبل از انجام عمل است که به معنی راهنمایی است و گاهی بعد از انجام عمل است که به معنی نجات از عواقب عمل می باشد و هر دو مصداق ضمیمه شدن چیزی به چیز دیگر است .

« کِفْل » در اصل به معنی قسمت عقب پشت حیوان است که سوار شدن بر آن ناراحت کننده می باشد و به همین جهت هرگونه گناه و سهم بد را کِفْل می گویند و نیز به کاری که سنگینی و زحمت داشته باشد کِفالَت گفته می شود .

« مُقیت » در اصل از ماده قوت به معنی غذایی است که جان انسان را حفظ می کند ، بنابراین « مُقیت » که اسم فاعل از باب اِفْعال است به معنی کسی است که قوت دیگری را می پردازد و از آن جا که چنین کسی حافظ حیات او است ، کلمه مُقیت به معنی « حافِظ » نیز به کار رفته و نیز شخصی که قوت می دهد حتما توانایی بر این کار دارد به همین جهت این کلمه به معنی مقتدر نیز آمده و چنین کسی مسلما حساب زیردستان خود را دارد ، به همین دلیل به معنی حَسیب آمده است و در آیه فوق تمام این معانی ممکن است از کلمه

ص:80

« مُقیت » اراده شود .

مسؤولیّت هر کس در برابر اعمال خویش به آن معنی نیست که از دعوت دیگران به سوی حقّ و مبارزه با فساد چشم بپوشد و روح اجتماعی اسلام را تبدیل به فردگرایی و بیگانگی از اجتماع کند و در لاک خود فرو رود .

آیه فوق یکی از منطق های اصیل اسلام را در مسائل اجتماعی روشن می سازد و تصریح می کند که مردم در سرنوشت اعمال یکدیگر از طریق شفاعت و تشویق و راهنمایی شریکند ، بنابراین هرگاه سخن یا عمل و یا حتّی سکوت انسان سبب تشویق جمعیتی به کار نیک یا بد شود ، تشویق کننده سهم قابل توجّهی از نتایج آن کار خواهد داشت بدون این که چیزی از سهم فاعل اصلی کاسته شود .

در حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله چنین نقل شده : « مَنْ اَمَرَ بِمَعْرُوفٍ اَوْ نَهی عَنْ مُنْکَرٍ اَوْ دَلَّ عَلی خَیْرٍ اَوْ اَشارَ بِه فَهُوَ شَریکٌ وَ مَنْ اَمَرَ بِسُوءٍ اَوْ دَلَّ عَلَیْهِ اَوْ اَشارَ بِه فَهُوَ شَریکٌ : هر کس کار نیکی یا نهی از منکری کند و یامردم را راهنمایی به عمل خیر نماید و یا به نحوی موجبات تشویق آن ها را فراهم سازد، در آن عمل سهیم و شریک است و همچنین هرکس دعوت به کار بد یا راهنمایی و تشویق نماید او نیز شریک است » .

مطابق این منطق اسلامی تنها عاملان گناه ، گناهکار نیستند بلکه

ص:81

تمام کسانی که با استفاده کردن از وسایل مختلف تبلیغاتی و یا آماده ساختن زمینه ها و حتّی گفتن یک کلمه کوچک تشویق آمیز ، عاملان گناه را به کار خود ترغیب کنند در آن سهیمند ، همچنین کسانی که در مسیر خیرات و نیکی ها از چنین برنامه هایی استفاده می نمایند از آن سهم دارند .

از پاره ای از روایات که در تفسیر آیه وارد شده است چنین برمی آید که یکی از معانی شفاعت حسنه یا سیّئه ، دعای نیک یا بد در حقّ کسی کردن است که یک نوع شفاعت در پیشگاه خدا محسوب می شود. از امام صادق صلی الله علیه و آله چنین نقل شده که فرمود : « مَنْ دَعا

لاَِخیهِ الْمُسْلِمِ بِظَهْرِ الْغَیْبِ اُسْتُجیبَ لَهُ وَ قالَ لَهُ الْمَلَکُ فَلَکَ مِثْلاهُ فَذلِکَ النَّصیبُ : کسی که برای برادر مسلمانش در پشت سر او دعا کند به اجابت می رسد و فرشته پروردگار به او می گوید دو برابر آن برای تو نیز خواهد بود و منظور از نصیب در آیه همین است » .(1)

و این تفسیر ، منافاتی با تفسیر سابق ندارد بلکه توسعه ای در معنی شفاعت است، یعنی هر مسلمانی به هر نوع کمک به دیگری کند خواه از طریق دعوت و تشویق به نیکی یا از راه دعا در پیشگاه خدا و یا به هر وسیله دیگری باشد در نتیجه آن سهیم خواهد بود .

ص:82


1- «تفسیر صافی»، ذیل آیه شریفه .

هرگونه محبّتی را پاسخ گویید

86 وَ اِذا حُیِّیْتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِاَحْسَنَ مِنْهآ اَوْرُدُّوها اِنَّ اللّهَ کانَ عَلی کُلِّ شَیْی ءٍ حَسیبا

و هنگامی که کسی به شماتحیّت گوید پاسخ آن را به طور

بهتر دهید یا (لااقلّ) به همان گونه پاسخ گویید ، خداوند حساب همه چیز را دارد .

« تَحِیَّت » در لغت از ماده « حیات » و به معنی دعا برای حیات دیگری کردن است خواه این دعا به صورت سَلامٌ عَلَیْکَ ( خداوند تو را به سلامت دارد ) و یا حَیّاکَ اللّهُ ( خداوند تو را زنده بدارد ) و یا مانند آن ، باشد ولی معمولاً از این کلمه هر نوع اظهارمحبتی راکه افرادبه وسیله سخن، با یکدیگر می کنند شامل می شود که روشن ترین مصداق آن همان موضوع سلام کردن است .

ولی از پاره ای از روایات ، همچنین تفاسیر ، استفاده می شود که اظهار محبت های عملی نیز در مفهوم « تَحِیَّت » داخل است ، در تفسیر علی بن ابراهیم از امام باقر و امام صادق علیهم السلام چنین نقل شده که : « اَلْمُرادُ بِالتَّحِیَّةِ فِی الاْیَةِ السَّلامُ وَ غَیْرُهُ مِنَ الْبِرِّ : منظور از تحیت در آیه، سلام و هر گونه نیکی کردن است » و نیز در روایتی در کتاب مناقب چنین می خوانیم : کنیزی یک شاخه گل خدمت امام حسن هدیه کرد ، امام در مقابل آن وی را آزاد ساخت و هنگامی که از

ص:83

علت این کار سؤال کردند ، فرمود : « خداوند این ادب را به ما آموخته آن جا که می فرماید : وَ اِذا حُیِّیْتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِاَحْسَنَ مِنْها و سپس اضافه فرمود : تحیّت بهتر ، همان آزاد کردن او است » .

و به این ترتیب آیه یک حکم کلی درباره پاسخ گویی به هر نوع اظهار محبّتی اعم از لفظی و عملی می باشد .

و در پایان آیه برای این که مردم بدانند چگونگی « تحیّت ها » و « پاسخ ها » و برتری یا مساوات آن ها ، در هر حدّ و مرحله ای ، بر خداوند پوشیده و پنهان نیست می فرماید : « خداوند حساب همه چیز را دارد » (اِنَ اللّهَ کانَ عَلی کُلِ شَیْی ءٍحَسیبا) .

87 اَللّهُ لاآ اِلهَ اِلاّ هُوَ لَیَجْمَعَنَّکُمْ اِلی یَوْمِ الْقِیمَةِ لا رَیْبَ فیهِ وَ مَنْ اَصْدَقُ مِنَ اللّهِ حَدیثا

خداوند معبودی جزاو نیست و به طور قطع همه شما را در روز رستاخیز که شک در آن نمی باشد جمع می کند و کیست که از خداوند راستگوتر باشد .

تعبیر به « یَجْمَعَنَّکُمْ » اشاره به این است که قیامت همه افراد بشر در یک روز واقع خواهد شد ، همان طور که در آخر سوره مریم آیه 93 تا 95 نیز اشاره به این حقیقت شده که تمام بندگان خدا اعمّ از ساکنان زمین و ساکنان کرات دیگر همه در یک روز مبعوث می شوند .

تعبیر به « لا رَیْبَ فیهِ » ( هیچ تردیدی در آن نیست ) در مورد روز

ص:84

قیامت در این آیه و چندین مورد دیگر از آیات قرآن در حقیقت اشاره به دلایل قطعی و مسلّمی است که از وجود چنین روزی خبر می دهد مانند « قانون تکامل » و « حکمت و فلسفه آفرینش » و « قانون عدالت پروردگار » که در بحث معاد ، مشروحا ذکر شده است .

و در پایان برای تأکید مطلب می فرماید : « کیست که راستگوتر از خدا باشد » ( وَ مَنْ اَصْدَقُ مِنَ اللّهِ حَدیثا ) .

بنابراین هرگونه وعده ای درباره روز قیامت و غیر آن می دهد نباید جای تردید باشد، زیرا دروغ یا از جهل سرچشمه می گیرد یا از ضعف و

نیاز ، اما خداوندی که از همه آگاه تر و از همگان بی نیاز است ، از هرکسی راستگوتر است و اصولاً دروغ برای او مفهومی ندارد .

مهربانی با مردم معمولی

94 یآ اَیُّهَا الَّذینَ امَنُوآا اِذا ضَرَبْتُمْ فی سَبیلِ اللّهِ فَتَبَیَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ اَلْقی اِلَیْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِنا تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیوةِ الدُّنْیا فَعِنْدَ اللّهِ مَغانِمُ کَثیرَةٌ کَذلِکَ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللّهُ عَلَیْکُمْ فَتَبَیَّنُوآا اِنَّ اللّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرا

ای کسانی که ایمان آورده اید هنگامی که در راه خدا گام برمی دارید ( و به سفری برای جهاد می روید ) تحقیق کنید و به کسی که اظهار صلح و اسلام می کند نگویید مسلمان

ص:85

نیستی به خاطر این که سرمایه ناپایدار دنیا ( و غنایمی ) بدست آورید، زیرا غنیمت های بزرگی در نزد خدا (برای شما)است،شماقبلاًچنین بودید و خداوندبرشمامنت گذارد (و هدایت نمود) بنابراین (به شکرانه این نعمت بزرگ) تحقیق کنید، خداوند به آن چه عمل می کنید آگاه است .

« عَرَضْ » به معنی چیزی است که ثبات و پایداری ندارد بنابراین « عَرَضَ الْحَیوةِ الدُّنْیا » به معنی سرمایه های زندگی دنیا است که همگی بدون استثناءناپایدارند .

آیه فوق به خوبی این حقیقت را روشن می سازد که هیچ مسلمانی نباید برای هدف مادّی گام در میدان جهاد بگذارد و به همین دلیل باید نخستین اظهار ایمان را از طرف دشمن بپذیرد و به ندای صلح او پاسخ گوید اگرچه از غنایم مادّی فراوان محروم گردد زیرا هدف از جهاد اسلامی توسعه طلبی و جمع غنایم نیست ، بلکه هدف آزاد شدن انسان ها از قید بندگی بندگان و خداوند زر و زور است و هر زمان که روزنه امیدی به سوی این حقیقت گشوده شد باید به سوی آن شتافت ، آیه فوق می گوید : « شما یک روز چنین افکار منحطّی داشتید و به خاطر سرمایه های مادّی خون هایی را می ریختید ، اما امروز آن برنامه به کلّی

دگرگون شده است ، به علاوه مگر خود شما به هنگام ورود در اسلام غیر از اظهار ایمان چه برنامه دیگری داشتید ، چرا از قانونی که

ص:86

خود از آن استفاده کرده اید درباره دیگران دریغ می نمایید ؟ » .

سؤال : ممکن است با توجّه به مضمون آیه چنین ایراد شود که اسلام با قبول ادّعاهای ظاهری مردم در مورد پیوستن به آیین زمینه را برای پرورش « منافق » در محیط اسلامی آماده می کند و با این برنامه ، ممکن است عده زیادی ازآن سوءاستفاده کرده و بااستتار در زیر نام اسلام دست به اعمال جاسوسی و ضداسلامی بزنند .

پاسخ : شاید هیچ قانونی در جهان نیست که راه سوء استفاده در آن وجود نداشته باشد ، مهمّ این است که قانون دارای مصالح قابل ملاحظه ای باشد ، اگر بنا شود اظهار اسلام به بهانه عدم آگاهی از مکنون قلب طرف ، قبول نگردد ، مفاسد بسیاری به بار می آید که زیان آن به مراتب بیشتر است و اصول عواطف انسانی را از بین خواهد برد ، زیرا هر کس با دیگری کینه و خرده حسابی داشته باشد می تواند او را متّهم کند که اسلام او ظاهری است و با مکنون دل او هماهنگ نیست و به این ترتیب خون های بسیاری از بی گناهان ریخته شود .

از این گذشته در آغاز گرایش به هر آیین ،افرادی هستند که گرایش های ساده و تشریفاتی و ظاهری دارند اما با گذشت زمان و تماس مداوم با آن آیین محکم و ریشه دار می شوند، این دسته را نیز نمی توان طرد کرد.

ص:87

تجلیل از مجاهدین و ایثارگران

95 لایَسْتَوِی الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ غَیْرُ اُولِی الضَّرَرِ وَ الْمُجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللّهِ بِاَمْوالِهِمْ وَ اَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللّهُ الْمُجاهِدینَ بِاَمْوالِهِمْ وَ اَنْفُسِهِمْ عَلَی الْقاعِدینَ دَرَجَةً وَ کُلاًّ وَعَدَ اللّهُ الْحُسْنی وَ فَضَّلَ اللّهُ الْمُجاهِدینَ عَلَی الْقاعِدینَ اَجْرا عَظیما

افراد باایمانی که بدون بیماری و ناراحتی از جهاد باز نشستند با مجاهدانی که در راه خدا با مال و جان خود جهادکردند یکسان نیستند، خداوندمجاهدانی را که با مال و جان خود جهاد نمودند بر قاعدان برتری بخشیده و به هر یک از این دو دسته ( به نسبت اعمال نیکشان ) خداوند وعده پاداش نیک داده و مجاهدان را بر قاعدان برتری و پاداش عظیمی بخشیده است.

96 دَرَجاتٍ مِنْهُ وَ مَغْفِرَةً وَ رَحْمَةً وَ کانَ اللّهُ غَفُورا رَحیما

درجات ( مهمّی ) از ناحیه خداوند و آمرزش و رحمت ( نصیب آنان می گردد ) و ( اگر لغزش هایی داشته اند ) خداوند آمرزنده و مهربان است .

منظور از « قاعِدُون » در این جا افرادی هستند که با داشتن ایمان

ص:88

به اصول اسلام ، بر اثر نداشتن همّت کافی ، در جهاد شرکت نکرده اند ، در صورتی که جهاد بر آن ها واجب عینی نبوده ، زیرا بود ، قرآن با این لحن ملایم درباره آن ها سخن نمی گفت و در آخرآیه به آن ها وعده پاداش نمی داد، بنابراین حتّی در صورتی که جهاد واجب عینی نباشد برتری روشن « مجاهدان » بر « قاعدان » قابل انکار نیست .

اگر واجب عینی

و به هر حال آیه کسانی را که از روی نفاق و دشمنی از شرکت در جهاد خودداری کرده اند شامل نمی شود ، ضمنا باید توجّه داشت تعبیر « غَیْرُ اُولِی الضَّرَرِ » مفهوم وسیعی دارد که تمام کسانی راکه به خاطر نقص عضو ، یا بیماری و یا ضعف فوق العاده و مانند آن ها قادر به شرکت در جهاد نیستند ، استثناء می کند .

سپس برتری مجاهدان را بار دیگر به صورت صریح تر و آشکارتر بیان کرده می فرماید : « خداوند مجاهدانی را که با مال و جان خود در راهش پیکار می کنند بر خودداری کنندگان از شرکت در میدان جهاد برتری عظیمی بخشیده » ( فَضَّلَ اللّهُ الْمُجاهِدینَ بِاَمْوالِهِمْ وَ اَنْفُسِهِمْ عَلَی الْقاعِدینَ دَرَجَةً ) .

ولی در عین حال چون همان طور که گفتیم نقطه مقابل این دسته از

مجاهدان افرادی هستند که جهاد برای آن ها واجب عینی نبوده و یا این که به خاطر بیماری و ناتوانی و علل دیگر قادر به شرکت در میدان جهاد نبوده اند ، لذا برای این که پاداش نیّت صالح و ایمان و سایر اعمال

ص:89

نیک آن ها نادیده گرفته نشود به آن ها نیز وعده نیک داده و می فرماید : « به هر دو دسته ( مجاهدان و غیر مجاهدان ) وعده نیک داده است » ( وَ کُلاًّ وَعَدَ اللّهُ الْحُسْنی ) .

ولی بدیهی است میان وعده نیکی که به این دو دسته داده شده است فاصله بسیار است ، در حقیقت قرآن با این بیان نشان می دهد که سهم هر کار نیکی در جای خود محفوظ و فراموش نشدنی است ، به خصوص این که سخن از قاعدانی است که علاقمند به شرکت در جهاد بوده اند و آن را یک هدف عالی و مقدّس می دانستند ولی واجب عینی نبودن آن مانع از تحقّق بخشیدن به این هدف عالی شده است ، آن ها نیز به اندازه علاقه ای که به این کار داشته اند پاداش خواهند داشت ، همچنین افراد اُولِی الضَّرَرِ ( کسانی که به خاطر بیماری و یا نقص عضو

در میدان جهاد شرکت نکرده اند ) در حالی که با تمام وجود خود به آن علاقه داشته و عشق می ورزیده اند نیز سهم قابل ملاحظه ای از پاداش مجاهدان خواهند داشت ، چنان که در حدیثی از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نقل شده که به سربازان اسلام فرمود : « لَقَدْ خَلَفْتُمْ فِی الْمَدینَةِ اَقْواما ماسِرْتُمْ مَسیرا وَ لا قَطَعْتُمْ وادِیا اِلاّ کانُوا مَعَکُمْ وَ هُمُ الَّذینَ صَحَّتْ نِیّاتُهُمْ وَ نَصَحَتْ جُیُوبُهُمْ وَ هَوَتْ اَفْئِدَتُهُمْ اِلَی الْجِهادِ وَ قَدْ مَنَعَهُمْ عَنِ الْمَسیرِ ضَرَرٌ اَوْ غَیْرُهُ : افرادی را در مدینه پشت سر گذاشتید که در هر گام در این مسیر با شما بودند ( و در پاداش های الهی

ص:90

شرکت داشتند ) آن ها کسانی بودند که نیّتی پاک داشتند و به اندازه کافی خیرخواهی کردند و قلب های آن ها مشتاق به جهاد بود ولی موانعی همچون بیماری و زیان و غیر آن آن ها را از این کار بازداشت » .(1)

ولی از آن جا که اهمیّت جهاد در منطق اسلام از این هم بیشتر است بار دیگر به سراغ مجاهدان رفته و تأکید می کند که : « خداوند مجاهدان را بر قاعدان اجر عظیمی بخشیده است » ( وَ فَضَّلَ اللّهُ الْمُجاهِدینَ عَلَی الْقاعِدینَ اَجْرا عَظیما ) .

1 «تفسیرصافی»،ذیل آیه فوق .

(120) سوره نِساء

این اجر عظیم در آیه بعد چنین تفسیر شده : « درجات مهمی از طرف خداوند و آمرزش و رحمت او » ( دَرَجاتٍ مِنْهُ وَ مَغْفِرَةً وَ رَحْمَةً ) .

و اگر در این میان افرادی ضمن انجام وظیفه خویش مرتکب لغزش هایی شده اند و از کرده خویش پشیمانند خدا به آن ها نیز وعده آمرزش داده و در پایان آیه می فرماید : ( وَ کانَ اللّهُ غَفُورا رَحیما ) .

ضرورت استفاده از «سلاح برتر» در برابر دشمنان

104 وَ لا تَهِنُوا فِی ابْتِغآءِ الْقَوْمِ اِنْ تَکُونُوا تَأْلَمُونَ فَاِنَّهُمْ یَأْلَمُونَ کَما تَأْلَمُونَ وَ تَرْجُونَ مِنَ اللّهِ مالا یَرْجُونَ وَ کانَ اللّهُ عَلیما حَکیما

ص:91

و از تعقیب دشمن سست نشوید (چه این که) اگر شما درد و رنج می بینید آن ها نیز همانند شما درد و رنج می بینند ، ولی شما امیدی از خدا دارید که آن ها ندارند و خداوند دانا و حکیم است .

از ابن عباس و بعضی دیگر از مفسران چنین نقل شده که پس از حوادث دردناک جنگ احد پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله بر فراز کوه احد رفت و ابوسفیان نیز بر کوه احد قرار گرفت و با لحنی قاطعانه فریاد زد : « ای محمد ! یک روز ما پیروز شدیم و روز دیگر شما » یعنی این پیروزی ما در برابر شکستی است که در بدر داشتیم ) پیامبر صلی الله علیه و آله به مسلمانان فرمود : « فورا به او پاسخ گویید » ( گویا می خواهد به ابوسفیان اثبات کند که پرورش یافتگان مکتب من همه آگاهی دارند ) مسلمانان گفتند : « هرگز وضع ما با شما یکسان نیست شهیدان ما در بهشتند و کشتگان شما در دوزخ اند » ابوسفیان فریاد زد و این جمله را به صورت یک شعار افتخارآمیز گفت : «لَنَا الْعُزّی وَ لا عُزّی لَکُمْ » ( ما دارای بت بزرگ « عُزّی » هستیم و شما ندارید ) پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود شما هم در برابر شعار آن ها بگویید : « اَللّهُ مَوْلینا وَ لا مَوْلی لَکُمْ : سرپرست و تکیه گاه ما خدا است و شما سرپرست و تکیه گاهی ندارید » ابوسفیان که خود را در مقابل این شعار زنده اسلامی ناتوان می دید ، دست از بت « عُزّی » برداشت و به دامن بت « هُبَل » درآویخت و فریاد زد : اُعْلُ

ص:92

هُبَلُ:«سربلند باد هُبَل » .

پیامبر صلی الله علیه و آله دستور داد که این شعار جاهلی را نیز با شعاری نیرومندتر و محکم تر بکوبند و بگویند : « اَللّهُ اَعْلی وَ اَجَلُّ : خداوند برتر و بالاتر است » ابوسفیان که از این شعارهای گوناگون خود بهره ای نگرفت فریاد زد : « میعادگاه ما سرزمین بدر صغری است ».

مسلمانان از میدان جنگ با زخم ها و جراحات فراوان بازگشتند در حالی که از حوادث دردناک احد سخت ناراحت بودند ، در این هنگام آیه بالا نازل شد و به آن ها هشدار داد که در تعقیب مشرکان کوتاهی نکنند و از این حوادث دردناک ناراحت نشوند ، مسلمانان با همان حال به تعقیب دشمن برخاستند و هنگامی که خبر به مشرکان رسید با سرعت از مدینه دور شدند و به مکّه بازگشتند .(1)

این شأن نزول به ما می آموزد که مسلمانان باید هیچ یک از تاکتیک های دشمن را از نظر دور ندارند و در برابر هر وسیله مبارزه اعم از مبارزه « جِسْمی » و « روانی » وسیله ای محکم تر و کوبنده تر فراهم سازند ، در برابر منطق دشمنان ، منطق های نیرومندتر و در برابر سلاح های آن ها سلاح های برتر و حتی در برابر شعارهای آن ها شعارهای کوبنده تر فراهم سازند وگرنه حوادث به نفع دشمن

ص:93


1- «تفسیرتِبیان» جلد3 صفحه314 «مَجْمَعُ الْبَیان» جلد3 صفحه 105 .

تغییر شکل خواهد داد .

و بنابراین در عصری همچون عصر ما باید به جای تأسّف خوردن در برابر حوادث دردناک و مفاسد وحشتناکی که مسلمانان را از هر سو احاطه کرده به طور فعالانه دست به کار شوند ، در برابر کتاب ها و مطبوعات ناسالم ، کتب و مطبوعات سالم فراهم کنند و در مقابل وسایل

تبلیغاتی مجهّز دشمنان از مجهّزترین وسایل تبلیغاتی روز استفاده کنند، در مقابل مراکز ناسالم ، وسایل تفریح سالم برای جوانان خود فراهم سازند و در مقابل طرح ها و تزها و دکترین هایی که مکتب های مختلف سیاسی و اقتصادی و اجتماعی ارائه می دهند طرح های جامع اسلامی را به شکل روز در اختیار همگان قرار دهند ، تنها با استفاده از این روش است که می توانند موجودیت خود را حفظ کرده و به صورت یک گروه پیشرو در جهان درآیند .

آیه بالا می گوید هرگز در برابر دشمنان سرسخت حالت دفاعی به خود نگیرید ، بلکه همیشه در مقابل چنین افرادی روح تهاجم را در خود حفظ کنید ، زیرا از نظر روانی اثر فوق العاده ای در کوبیدن روحیه دشمن دارد ، همان طور که در حادثه اُحُد بعد از آن شکست سخت ، استفاده کردن از این روش سبب شد که دشمنان اسلام که با پیروزی میدان نبرد را ترک گفته بودند فکر بازگشت به میدان را که در وسط راه برای آن ها پیدا شده بود از سر به در کنند و با سرعت از مدینه دور شوند.

ص:94

زره و مقداری از مواد غذایی را به سرقت برد ، فرزند برادر او به نام « قَتادَة » که از مجاهدان بدر بود جریان را به خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله عرض کرد، ولی آن سه برادر یکی ازمسلمانان باایمان را به نام « لَبید » که در آن خانه با آن ها زندگی می کرد در این جریان متهم ساختند .

« لَبید » از این تهمت ناروا سخت برآشفت ، شمشیر کشید و به سوی آن ها آمد و فریاد زد که مرا متّهم به سرقت می کنید ؟ در حالی که شما به این کار سزاوارترید شما همان منافقانی هستید که پیامبر خدا را هجو می کردید و اشعار هجو خود را به قریش نسبت می دادید، یا باید این تهمت را که به من زده اید ثابت کنید یا شمشیر خودرا بر شما فرود می آورم .

برادران سارق که چنین دیدند با او مدارا کردند ، اما چون باخبر شدند که جریان به وسیله قَتادَة به گوش پیامبر صلی الله علیه و آله رسیده یکی از سخنوران قبیله خود را دیدند که با جمعی به خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله بروند و با قیافه حقّ به جانب سارقان را تبرئه کنند و قَتادَة را به تهمت

ص:95

ناروا زدن متّهم سازند .

پیامبر صلی الله علیه و آله طبق « وظیفه عمل به ظاهر » شهادت این جمعیت را پذیرفت و قَتادَة را مورد سرزنش قرار داد ، قَتادَة که بی گناه بود از این جریان بسیار ناراحت شد و به سوی عموی خود بازگشت و جریان را با اظهار تأسف فراوان بیان کرد ، عمویش او را دلداری داد و گفت : نگران مباش خداوند پشتیبان ما است.

آیات فوق نازل شد و این مرد بی گناه را تبرئه کرد و خائنان واقعی را مورد سرزنش شدید قرار داد .

شأن نزول دیگری برای آیه نقل شده که زرهی از یکی از انصار در یکی از جنگ ها به سرقت رفت ، آن ها به یک نفر از طایفه بنی اُبَیْرِق ظنین شدند ، سارق هنگامی که متوجّه خطرشد ، زره را به خانه یک نفر یهودی انداخت و از قبیله خود خواست که نزد پیامبر صلی الله علیه و آله گواهی به پاکی او بدهند و وجود زره را در خانه یهودی دلیل بر برائت او بگیرند پیامبر صلی الله علیه و آله که چنین دید طبق ظاهر او را تبرئه فرمود مرد یهودی محکوم شد، آیات فوق نازل گشت و حقیقت را روشن ساخت .

110 وَ مَنْ یَعْمَلْ سُوآءً اَوْ یَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ یَسْتَغْفِرِ اللّهَ یَجِدِاللّهَ غَفُورا رَحیما

کسی که کار بدی انجام دهد یا به خود ستم کند سپس از خداوند طلب آمرزش نماید خدا را آمرزنده و

ص:96

مهربان خواهد یافت .

باید توجّه داشت که در آیه دو چیز عنوان شده یکی « سُوء » و دیگری « ظلم به نفس » و با توجه به قرینه مقابله و همچنین ریشه لغوی « سُوء » که به معنی زیان رسانیدن به دیگری است ، چنین استفاده می شود که هر نوع گناه اعم از این که انسان به دیگری زیان برساند یا به خود ، به هنگام توبه حقیقی و جبران ، قابل آمرزش است .

ضمنا از تعبیر به « یَجِدِ اللّهَ غَفُورا رَحیما : خداوند را آمرزنده و مهربان می یابد » استفاده می شود که توبه حقیقی آن چنان اثر دارد که انسان در درون جان خود نتیجه آن را می یابد ، از یک سو اثر ناراحت کننده گناه با توجّه به غفور بودن خداوند از بین می رود و از طرف دیگر دوری خود را از رحمت و الطاف خداوند که نتیجه معصیت بود ، به مقتضای رحیمیت او ، مبدّل به نزدیکی احساس می کند .

111 وَ مَنْ یَکْسِبْ اِثْما فَاِنَّما یَکْسِبُهُ عَلی نَفْسِه وَ کانَ اللّهُ عَلیما حَکیما

و کسی که گناهی مرتکب شود به زیان خود کار کرده و خداونددانا و حکیم است .

این آیه توضیح همان حقیقتی است که اجمال آن در آیات قبل گذشت و آن این که : « هر گناهی که انسان مرتکب می شود بالمآل و در نتیجه به خود ضرر زده و به زیان خود گام برداشته است ».

ص:97

جزء پنجم (129)

و به این ترتیب گناهان اگرچه در ظاهر مختلفند ، گاهی زیان آن به دیگری و گاهی به خویشتن می رسد، امّا پس از تحلیل نهایی همه به خود بازمی گردد و آثار سوء گناه قبل از همه در روح و جان خودشخص ظاهر می شود .

112 وَ مَنْ یَکْسِبْ خَطیآئَةً اَوْاِثْما ثُمَ یَرْمِ بِهبَریآئافَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتانا وَ اِثْما مُبینا

و کسی که خطا یا گناهی مرتکب شود سپس بی گناهی را متّهم سازد بار بهتان و گناه آشکاری بر دوش گرفته است .

در این آیه گناهانی را که انسان مرتکب می شود و به گردن دیگری می افکند به دو قسم تقسیم شده یکی « خَطیئَة » و دیگر « اِثْم » ، درباره تفاوت میان این دو ، مفسّران و اهل لغت سخن بسیار گفته اند ، اما آن چه نزدیک تر به نظر می رسد این است که « خَطیئَة » از « خَطا » در اصل به معنی لغزش ها و گناهانی است که بدون قصد از انسان سر می زند و گاهی دارای کفّاره و غرامت است ، ولی تدریجا در معنی خطیئة توسعه ای داده شده و هر گناه اعم از عمد و غیر عمد را دربرمی گیرد ، زیرا هیچ گونه گناهی ( اعم از عمد و غیرعمد ) با روح سلیم انسان سازگار نیست و اگر از او سربزند در حقیقت یک نوع لغزش و خطا است که شایسته مقام او نیست ، نتیجه این که خطیئة معنی وسیعی دارد که هم گناه عمدی و هم غیر عمدی را شامل می شود ، ولی

ص:98

اِثْم معمولاً به گناهان عمدی و اختیاری گفته می شود و در اصل «اِثْم» به معنی چیزی است که انسان را از کاری باز می دارد و از آن جا که گناهان آدمی را از خیرات ، باز می دارند به آن ها اِثْم گفته شده است .

(130) سوره نِساء

ضمنا باید توجّه داشت که در آیه در مورد تهمت ، تعبیر لطیفی به کار برده شده و آن این که گناه را به منزله « تیر » قرار داده و انتساب آن را به دیگری به منزله « پرتاب به سوی هدف » اشاره به این که همان طور که تیراندازی به سوی دیگری ممکن است باعث از بین رفتن او شود پرتاب تیر گناه هم به کسی که مرتکب نشده ممکن است آبروی او را که به منزله خون او است از بین ببرد ، بدیهی است وزر و وبال این کار برای همیشه بر دوش فردی که تهمت زده است باقی خواهد ماند و تعبیر به اِحْتَمَلَ ( بر دوش می گیرد ) نیزاشاره به سنگینی و دوام این مسؤولیّت است .

جزء پنجم (131)

چرا پیامبران معصومند ؟

113 وَ لَوْلا فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طآئِفَةٌ مِنْهُمْ اَنْ یُضِلُّوکَ وَ ما یُضِلُّونَ اِلاّاَنْفُسَهُمْ وَ مایَضُرُّونَکَ مِنْ شَیْ ءٍ وَاَنْزَلَ اللّهُ عَلَیْکَ الْکِتابَ وَالْحِکْمَةَ وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ وَ کانَ فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکَ عَظیما

اگر فضل و رحمت خدا شامل حال تو نبود طایفه ای ازآنان تصمیم داشتند تو را گمراه کنند اما جز خودشان

ص:99

را گمراه نمی کنند و هیچ گونه زیانی به تو نمی رسانند و خداوند کتاب و حکمت بر تو نازل کرد و آن چه را نمی دانستی به تو آموخت و فضل خدا بر تو بزرگ بود.

آیه فوق، از آیاتی است که اشاره به مسأله مصونیّت پیامبر صلی الله علیه و آله از خطا و اشتباه و گناه می کند و می گوید : اگر امدادهای الهی شامل حال تو نبود تو را گمراه می ساختند ولی با وجود این امدادها قادر به این کار نخواهند بود و هیچ گونه زیانی در این راه به تو نمی رسانند.

به این ترتیب خداوند برای این که پیامبر صلی الله علیه و آله بتواند در هر چیز سرمشقی برای امّت باشد و الگویی برای نیکی ها و خیرات گردد و از عواقب دردناک لغزش هایی که ممکن است دامن یک رهبر بزرگ را بگیرد، برکنارباشد و امّت از سرگردانی در مسأله اطاعت پیامبر صلی الله علیه و آله در امان باشند و گرفتار تضادّ در میان اطاعت و عدم اطاعت نشوند ، پیامبر خود را در برابر خطا و گناه بیمه می کند تا اعتماد کامل مردم را که از نخستین شرط های رهبری الهی است به خود جلب نماید .

و در ذیل آیه یکی از دلایل اساسی مسأله عصمت به طور اجمال آمده است و آن این که: خداوند علوم و دانش هایی به پیامبر صلی الله علیه و آله آموخته که در پرتو آن در برابر گناه و خطا بیمه می شود ، زیرا علم و

دانش ( در مرحله نهایی ) موجب عصمت است مثلاً پزشکی که آب آلوده ای را که به انواع میکرب های : وبا ، مالاریا و ده ها بیماری خطرناک

ص:100

دیگر آلوده است و آن را در آزمایشگاه در زیر میکروسکوپ مطالعه کرده و اثر کشنده آن را به روشنی دریافته است ، ممکن نیست از آن آب بنوشد ، یعنی این علم به او مصونیّت در برابر ارتکاب این عمل می دهد ، در حالی که جهل به آن ممکن است موجب ارتکاب گردد .

همچنین سرچشمه بسیاری از اشتباهات جهل به مقدّمات یا لوازم و عواقب یک کار است ، بنابراین کسی که از طریق وحی الهی و تعلیم پروردگار آگاهی کامل از مسائل مختلف دارد ، نه گرفتار لغزش می شود ، نه گمراهی و نه گناه .

ولی اشتباه نشود با این که چنان علمی برای پیامبر صلی الله علیه و آله ازناحیه خدا است ولی باز جنبه اجباری به خود نمی گیرد، یعنی هیچ گاه پیامبر مجبورنیست به علم خود عمل کند بلکه از روی اختیار به آن عمل می کند ، همان طور که طبیب مزبور با داشتن آگاهی از وضع آن آب

آلوده اجباری به ننوشیدن آن ندارد بلکه از روی اراده از شرب آن خودداری می کند .

و اگر گفته شود چرا پیامبر صلی الله علیه و آله مشمول چنین فضل الهی شده است نه دیگران ، باید گفت این به خاطرمسؤولیّت سنگین رهبری است که بر دوش او گذاشته شده است و بر دوش دیگران نیست زیرا خداوند به همان مقدار که مسؤولیّت می دهد، توان و نیرو می بخشد.

ص:101

سخنان در گوشی

114 لاخَیْرَ فی کَثیرٍ مِنْ نَجْویهُمْ اِلاّ مَنْ اَمَرَ بِصَدَقَةٍ اَوْ مَعْرُوفٍ اَوْ اِصْلاحٍ بَیْنَ النّاسِ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ ابْتِغآءَ مَرْضاتِ اللّهِ فَسَوْفَ نُؤْتیهِ اَجْرا عَظیما

در بسیاری از سخنان در گوشی ( و جلسات محرمانه ) آن ها خیر و سودی نیست مگر کسی که ( به این وسیله ) امر به کمک به دیگران یا کار نیک یا اصلاح در میان مردم کند و

هرکس برای خشنودی پروردگار چنین کند پاداش بزرگی به او خواهیم داد.

« نَجْوا » تنها به معنی سخنان درگوشی نیست بلکه هر گونه جلسات سرّی و مخفیانه را نیز شامل می شود ، زیرا در اصل از ماده « نَجْوَة » به معنی سرزمین مرتفع گرفته شده است ، چون سرزمین های مرتفع از اطراف خود جدا هستند و از آن جا که جلسات سرّی و سخنان درگوشی از اطرافیان جدا می شود ، به آن « نَجْوی » گفته اند و بعضی معتقدند که همه این ها از ماده نَجات به معنی رهایی گرفته شده است ، زیرا یک نقطه مرتفع از هجوم سیلاب در امان است و یک مجلس سرّی یا سخن درگوشی از اطلاع دیگران برکنار می باشد .

به هر حال آیه می گوید : « در غالب جلسات محرمانه و مخفیانه آن ها که بر اساس نقشه های شیطنت آمیز بنا شده

ص:102

خیر و سودی نیست » ( لا خَیْرَ فی کَثیرٍ مِنْ نَجْویهُمْ ) .

سپس برای این که گمان نشود هر گونه نجوا و سخن درگوشی یا جلسات سرّی مذموم و ممنوع است ، چند مورد به عنوان مقدّمه بیان یک قانون کلّی ، به صورت استثناء در ذیل ذکر کرده می فرماید : « مگر این که کسی در نجوای خود ، توصیه به صدقه و کمک به دیگران ، یا انجام کار نیک و یا اصلاح در میان مردم می نماید » ( اِلاّ مَنْ اَمَرَ بِصَدَقَةٍ اَوْ مَعْرُوفٍ اَوْاِصْلاحٍ بَیْنَ النّاسِ )

و « این گونه نجوی ها اگر به خاطر تظاهر و ریاکاری نباشد بلکه منظور از آن کسب رضای پروردگار بوده باشد ، خداوند پاداش بزرگی برای آن مقرر خواهدفرمود »( وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ ابْتِغآءَ مَرْضاتِ اللّهِ فَسَوْفَ نُؤْتیهِ اَجْرا عَظیما ) .

اصولاً نَجْوا و سخنان در گوشی و تشکیل جلسات سرّی در قرآن به عنوان یک عمل شیطانی معرفی شده است « اِنَّمَا النَّجْوی مِنَ الشَّیْطانِ : نجوی از شیطان است » (1) زیرا این کار غالبا برای اعمال نادرست صورت می گیرد ، چون انجام کار خیر و مفید و مثبت معمولاً چیز محرمانه و مخفیانه ای نیست که مردم بخواهند با سخنان درگوشی آن را انجام دهند .

ص:103


1- «10 / مُجادِلَة» .

جزء پنجم (137)

ولی ازآن جاکه گاهی شرایط فوق العاده ای پیش می آیدکه انسان مجبور می شود در کارهای نیک از روش نَجْوا استفاده کند این استثناء مکرر در قرآن آمده است .

« یآ اَیُّهَآ الَّذینَ امَنُوآا اِذا تَناجَیْتُمْ فَلا تَتَناجَوْا بِالاِْثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ مَعْصِیَةِ الرَّسُولِ وَ تَناجَوْا بِالْبِرِّ وَ التَّقْوی: ای کسانی که ایمان آورده اید هنگامی که نجوا می کنید برای گناه و ستم و نافرمانی پیامبر صلی الله علیه و آله نجوا نکنید و تنها برای کار نیک و پرهیزکاری نجوا داشته باشید »(1)

اساسانَجْوا اگر در حضور جمعیّت انجام پذیرد سوءظنّ افراد را برمی انگیزد و گاهی حتّی در میان دوستان ایجاد بدبینی می کند ، به همین دلیل بهتر است که جز در موارد ضرورت از این موضوع استفاده نشود و فلسفه حکم مزبور در قرآن نیز همین است .

البتّه گاهی حفظ آبروی انسانی ایجاب می کند که از نَجْوا استفاده شود و از جمله آن کمک های مالی است که در آیه فوق به عنوان « صدقه » از آن یاد شده است .

و یا امر به معروف کردن که گاهی اگر آشکار گفته شود ، طرف ، در برابر جمعیّت شرمنده می شود و شاید به همین علت از

ص:104


1- « 9 / مجادله » .

پذیرش آن امتناع ورزد و مقاومت کند ، که در آیه فوق از آن تعبیر به «معروف» شده است .

و یا در موارد « اصلاح بین مردم » که گاهی آشکارا گفتن مسائل جلو اصلاح را می گیرد و باید با هر کدام از طرفین دعوا جداگانه و به صورت نَجْوا صحبت شود تا نقشه اصلاحی پیاده گردد . در این سه مورد و آن چه مانند آن است ، ضرورت اقتضا می کند که کار مثبت در زیر چتر نَجْوا قرار گیرد .

قابل توجه این که موارد سه گانه فوق همه در عنوان « صدقه » مندرج است ، زیرا آن کس که امر به معروف می کند ، زکات علم می پردازد و آن کس که اصلاح ذات البین می نماید زکات نفوذ و حیثیت خود را در میان مردم ادا می کند چنان که از علی نقل شده که فرمود : « اِنَّ اللّهَ فَرَضَ عَلَیْکُمْ زَکاةَ جاهِکُمْ کَما فَرَضَ عَلَیْکُمْ زَکاةَ ما مَلَکَتْ اَیْدیکُمْ : خداوند بر شما واجب کرده است زکات نفوذ و حیثیت اجتماعی خود را بپردازید همان طور که بر شما واجب کرده است که زکات مال بدهید » .(1)

و از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده که به ابواَیُّوب فرمود : « اَلا اَدُلُّکَ عَلی صَدَقَةٍ یُحِبُّهَا اللّهُ وَ رَسُولُهُ تُصْلِحُ بَیْنَ النّاسِ اِذا تَفاسَدُوا

ص:105

وَ تُقَرِّبْ بَیْنَهُمْ اِذا تَباعَدُوا : آیا تو را از صدقه ای آگاه کنم که خدا و پیامبرش آن را دوست دارند : هنگامی که مردم با یکدیگر دشمن شوند آن ها را اصلاح ده و زمانی که از هم دور گردند آن ها را به هم نزدیک کن » (1)

116 اِنَّ اللّهَ لا یَغْفِرُ اَنْ یُشْرَکَ بِه وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشآءُ وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعیدا

خداوندشرک به او را نمی آمرزد ( ولی ) کمتر از آن را برای هر کس بخواهد ( و شایسته بیند ) می آمرزد و هر کس برای خدا شریکی قائل شود در گمراهی دوری افتاده است .

در حقیقت در آن جا اشاره به مفسده بزرگ شرک از جنبه الهی و شناسایی خدا شده و در این جا زیان های غیر قابل جبران آن برای خود مردم بیان گردیده است ، آن جا جنبه علمی مسأله را بیان می کند و این جا جنبه عملی و نتایج خارجی آن را و روشن است که این هر دو به

اصطلاح لازم و ملزوم یکدیگرند ( توضیحات دیگری در زمینه این آیه در جلد 3 تفسیر نمونه صفحه 409 مطرح شده است ).

البته این گونه تکرار در مسائل تربیتی لازمه بلاغت است زیرا مسائل اساسی و مهمّ باید در فواصل مختلفی تکرار شود تا در نفوس و

ص:106


1- « نُورُالثَّقَلَیْن » ، جلد 1 ، صفحه 550 و تفاسیر دیگر .

افکار ، راسخ گردد .

در حقیقت گناهان همانند بیماری های گوناگونند ، مادام که بیماری به مراکز اصلی بدن حمله ور نشده و آن ها را از کار نینداخته است نیروی دفاعی تن امید بهبودی را همراه دارد اما اگر فی المثل بیماری ، مرکز اصلی بدن یعنی مغز را مورد هجوم قرار داد و فلج ساخت درهای امید بسته خواهد شد و مرگ حتمی به دنبال آن فرا می رسد ، « شرک » چیزی است که مرکزحساس روح آدمی را ازکارمی اندازد و تاریکی و ظلمت را درمجان او می پاشد و با وجود آن هیچ گونه امید نجات نیست ، اما اگر حقیقت توحید و یکتاپرستی که سرچشمه هرگونه فضیلت و جنبش و حرکت است ، زنده باشد امید بخشش در مورد بقیّه گناهان وجود دارد .

اهداف و برنامه های پنجگانه شیطان

118 لَعَنَهُ اللّهُ وَ قالَ لاََتَّخِذَنَّ مِنْ عِبادِکَ نَصیبا مَفْرُوضا

خداونداو(شیطان) را ازرحمت خویش به دور ساخته و او گفته است که از بندگان تو سهم معینی خواهم گرفت .

119 وَ لاَُضِلَّنَّهُمْ وَ لاَُمَنِّیَنَّهُمْ وَ لاَمُرَنَّهُمْ فَلَیُبَتِّکُنَّ اذانَ الاَْنْعامِ وَ لاَمُرَنَّهُمْ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللّهِ وَ مَنْ یَتَّخِذِ الشَّیْطانَ وَلِیّا مِنْ دُونِ اللّهِ فَقَدْخَسِرَخُسْرانا مُبینا

و آن ها را گمراه می کنم و به آرزوها سرگرم می سازم و به

ص:107

آن ها دستور می دهم که ( اعمال خرافی انجام دهند و ) گوش چهارپایان رابشکافند و آفرینش ( پاک ) خدایی را تغییر دهند، ( فطرت توحید را به شرک بیالایند ) و آن ها که شیطان را به جای خدا ولیّ خود برگزینند زیان آشکاری کرده اند.

« لاَُمَنِّیَنَّهُمْ » این کلمه از ماده مَنْی گرفته شده که به معنی تقدیر و

اندازه گیری است ولی بسیاری اوقات به معنی اندازه گیری های خیالی و آرزوهای موهوم به کار می رود و اگر به نطفه « مَنِیّ » گفته می شود آن هم به خاطر این است که اندازه گیری نخستین موجودات زنده از آن آغاز می گردد .

در این دو آیه به صفات شیطان و اهداف او و عداوت خاصی که با فرزندان آدم دارد اشاره می نماید و قبل از هر چیز می فرماید : « خداوند او را از رحمت خویش دور ساخته » ( لَعَنَهُ اللّهُ ) و در حقیقت ریشه تمام بدبختی ها و ویرانگری های او همین دوری از رحمت خدا است که بر اثر کبر و نخوت دامنش را گرفت، بدیهی است چنین موجودی که بر اثر دوری از خدا از هر گونه خیر و خوبی خالی است نمی تواند اثر مفیدی در زندگی دیگران داشته باشد و ذات نایافته از هستی بخش چگونه ممکن است هستی آفرین گردد ، نه تنها مفید نخواهد بود، زیانبخش نیز خواهد بود .

سپس می فرماید : شیطان سوگند یاد کرده که چند

ص:108

برنامه را اجرا می کند :

« از بندگان تو نصیب معینی خواهم گرفت » : ( وَ قالَ لاََتَّخِذَنَّ مِنْ عِبادِکَ نَصیبا مَفْرُوضا ) .

اومی داندقدرت بر گمراه ساختن همه بندگان خداندارد و تنهاافراد هوسباز و ضعیف الایمان و ضعیف الاراده هستندکه در برابر او تسلیم می شوند .

« آن ها را گمراه می کنم » : ( وَ لاَُضِلَّنَّهُمْ ) .

« با آرزوهای دور و دراز و رنگارنگ آن ها را سرگرم می سازم » ( وَ لاَُمَنِّیَنَّهُمْ) .

«آن هارابه اعمال خرافی دعوت می کنم،ازجمله فرمان می دهم که گوش های چهارپایان را بشکافند و یا قطع کنند » ( وَ لاَمُرَنَّهُمْ فَلَیُبَتِّکُنَّ اذانَ الاَْنْعامِ ) .

و این اشاره به یکی از اعمال زشت جاهلی است که در میان بت پرستان رایج بود که گوش بعضی از چهارپایان را می شکافند و یا به کلی قطع می کردند و سوار شدن بر آن را ممنوع می دانستند و هیچ گونه از آن استفاده نمی نمودند .

« آن ها را وادار می سازم که آفرینش پاک خدایی را تغییر دهند » ( وَ لاَمُرَنَّهُمْ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللّهِ ) .

این جمله اشاره به آن است که خداوند در نهاد اولی انسان توحید و یکتاپرستی و هرگونه صفت و خوی پسندیده ای را قرار داده است

ص:109

ولی وسوسه های شیطانی و هوی و هوس ها انسان را از این مسیر صحیح منحرف می سازد و به بیراهه ها می کشاند ، شاهد این سخن آیه 30 سوره روم است .

« فَاَقِمْ وَجْهَکَ لِلدّینِ حَنیفا فِطْرَةَ اللّهِ الَّتی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللّهِ ذلِکَ الدّینُ الْقَیِّمُ : روی خود را متوجه آیین خالص توحید کن همان سرشتی که خداوند از آغاز ، مردم را بر آن قرار داده و این آفرینشی است که نباید تبدیل گردد این است دین صاف و مستقیم » .

ازامام باقر و امام صادق علیهم السلام نیزنقل شده که منظورازآن تغییر فطرت توحید و فرمان خدا است .(1)

(146) سوره نِساء

و این ضرر غیر قابل جبرانی است که شیطان بر پایه سعادت انسان می زند زیرا حقایق و واقعیّات را با یک سلسله اوهام و وساوس قلب می کند و به دنبال آن سعادت به شقاوت تبدیل می گردد .

و در پایان یک اصل کلّی را بیان کرده ، می فرماید : « هر کس شیطان را به جای خداوند به عنوان ولیّ و سرپرست خود انتخاب کند زیان آشکاری کرده است » ( وَ مَنْ یَتَّخِذِ الشَّیْطانَ وَلِیّا مِنْ دُونِ اللّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرانا مُبینا ) .

ص:110


1- « تفسیر تِبْیان » ، جلد 3 ، صفحه 343 .

امتیازات واقعی و دروغین

123 لَیْسَ بِاَمانِیِّکُمْ وَ لاآ اَمانِیِّ اَهْلِ الْکِتابِ مَنْ یَعْمَلْ سُوآءً یُجْزَ بِه وَ لا یَجِدْ لَهُ مِنْ دُونِ اللّهِ وَلِیّا وَ لانَصیرا

( فضیلت و برتری ) به آرزوهای شما و آرزوهای اهل کتاب نیست، هر کس که عمل بد کند کیفر داده می شود و کسی را جز خدا ، ولی و یاور خود نخواهد یافت

.124 وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصّالِحاتِ مِنْ ذَکَرٍ اَوْاُنْثی وَ هُوَمُؤْمِنٌ فَاُولآئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا یُظْلَمُونَ نَقیرا

و کسی که چیزی ازاعمال صالح انجام دهد خواه مرد باشد یا زن، اما ایمان داشته باشد، چنان کسانی داخل در بهشت می شوند و کمترین ستمی به آن ها نخواهد شد .

« نَقیر » از ماده « نَقْر » به معنی کوبیدن چیزی است که منتهی به ایجاد حفره و سوراخ شود مِنْقار را نیز به همین دلیل منقار گفته اند و بعضی می گویند : نقیر همان گودی بسیار کوچکی است که در پشت هسته خرما به چشم می خورد و معمولاً کنایه از امور بسیار کوچک می باشد

در این دو آیه یکی از اساسی ترین پایه های اسلام بیان شده است ، که ارزش وجودی اشخاص و پاداش و کیفر آن ها هیچ گونه ربطی به ادعاها و آرزوهای آن ها ندارد، بلکه تنها بستگی به عمل و ایمان دارد ،

ص:111

این اصلی است ثابت وسنّتی است تغییرناپذیر وقانونی است که تمام ملّت ها در برابر آن یکسانند .

و به این ترتیب قرآن به تعبیر ساده معمولی به اصطلاح « آب پاک » به روی دست همه ریخته است و وابستگی های ادعایی و خیالی و اجتماعی و نژادی و مانند آن را نسبت به یک مذهب به تنهایی بی فایده می شمرد و اساس را ایمان به مبانی آن مکتب و عمل به برنامه های آن معرفی می کند (1)

در ذیل آیه اول حدیثی در منابع شیعه و اهل تسنن وارد شده که پس از نزول این آیه بعضی از مسلمانان آن چنان در وحشت فرو رفتند که از ترس به گریه افتادند زیرا می دانستند انسان خطاکار است و بالاخره ممکن است گناهانی از او سر زند ، اگر بنا باشد هیچ گونه عفو و بخششی در کار نباشد ، کیفر همه اعمال بد خود را ببیند کار ، بسیار مشکل خواهد شد و لذا به پیامبر صلی الله علیه و آله عرض کردند که این آیه چیزی برای ما باقی نگذارده است ، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : « قسم به آن کس که جانم به دست او است مطلب همان است که در این آیه نازل شد، ولی این بشارت را به شما بدهم که موجب نزدیکی شما به خدا و تشویق به انجام کارهای نیک گردد ، مصائبی که به شما می رسد کفّاره گناهان شما

ص:112


1- تفسیر « نَقیر » و ریشه اصلی آن در ذیل آیه53 همین سوره گذشت.

است حتی خاری که در پای شما می خلد » .(1)

سؤال : ممکن است کسانی از جمله « وَ لا یَجِدْ لَهُ مِنْ دُونِ اللّهِ وَلِیّا وَ لا نَصیرا : هیچ کس را سرپرست و یاور در برابر گناهان نمی بیند » ، چنین استدلال کنندکه باوجود این جمله مسأله شفاعت و مانند آن به کلّی منتفی خواهد بود و آیه را دلیل نفی مطلق شفاعت بگیرند .

پاسخ : معنی شفاعت این نیست که شفیعان همانند پیامبران و امامان و صالحان دستگاه مستقلّی در برابر خداوند دارند ، بلکه شفاعت آن ها نیز به فرمان خدا است و بدون اجازه او و شایستگی و لیاقت شفاعت شوندگان ، هیچ گاه اقدام به شفاعت نخواهد کرد ، بنابراین چنین شفاعتی سرانجام به خدا بازمی گردد و شعبه ای از ولایت و نصرت و کمک و یاری خداوند محسوب می شود .

125 وَ مَنْ اَحْسَنُ دینا مِمَّنْ اَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَاتَّبَعَ مِلَّةَ اِبْراهیمَ حَنیفا وَاتَّخَذَ اللّهُ اِبْراهیمَ خَلیلاً

و دین و آیین چه کسی بهتراست از آن کس که خود را تسلیم خدا کند و نیکوکار باشد و پیرو آیین خالص و پاک ابراهیم گردد و خدا ابراهیم را به دوستی خود انتخاب کرد .

« وَجْه » در لغت به معنی صورت است ولی از آن جا که صورت ،

ص:113


1- « نور الثقلین » ، جلد 1 ، صفحه 553 .

آیینه روح و دل آدمی است و حواسّی که انسان را با خارج مربوط می کند تقریبا همه در آن قرار داد و گاهی به معنی روح یا به معنی ذات نیز آمده است ، چنان که در آیه 88 سوره قصص می خوانیم : « کُلُّ

شَیْ ءٍ هالِکٌ اِلاّ وَجْهَهُ : همه چیز جز ذات پاک خدا نابود می شود » .

« مِلَّة » به معنی « دین و آیین » است تنها تفاوتی که با یکدیگر دارند این است که کلمه ملّت به خداوند اضافه نمی شود و « مِلَّةَ اللّه » نمی گویند ، بلکه به پیامبر صلی الله علیه و آله اضافه می شود ، در حالی که کلمه « دین » هم به خدا اضافه می شود و هم به پیامبر صلی الله علیه و آله و هم به افراد .

« حَنیف » به معنی کسی است که از ادیان باطل به سوی حقّ گراییده است و شرح تفسیر این کلمه در جلد دوم تفسیر نمونه صفحه 461 گذشت .

آیه به صورت استفهام بیان شده ، ولی منظور از آن گرفتن اقرار از شنونده ، نسبت به این واقعیّت است .

در این آیه سه چیز مقیاس بهترین آیین شمرده شده :

نخست تسلیم مطلق در برابر خدا « اَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ » .

دیگر نیکوکاری ( وَ هُوَ مُحْسِنٌ ) منظور از نیکوکاری در این جا

هر گونه نیکی با قلب و زبان و عمل است و در حدیثی که در تفسیر « نور الثقلین » در ذیل این آیه از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله نقل شده در

ص:114

پاسخ این سؤال که منظور از احسان چیست ؟ چنین می خوانیم :

« اَنْ تَعْبُدَ اللّهَ کَاَنَّکَ تَراهُ فَاِنْ لَمْ تَکُنْ تَراهُ فَاِنَّهُ یَراکَ : احسان ( در این آیه ) به این است که هر عملی در مسیر بندگی خدا انجام می دهی آن چنان باشد که گویا خدا را می بینی و اگر تو او را نمی بینی او ترا می بیند و شاهد و ناظر تو است » .

و دیگری پیروی از آیین پاک ابراهیم است (وَاتَّبَعَ مِلَّةَ اِبْراهیمَ حَنیفا) .

در پایان آیه دلیل تکیه کردن روی آیین ابراهیم را چنین بیان می کند که خداوند ابراهیم را به عنوان خلیل خود انتخاب کرد (وَاتَّخَذَ اللّهُ اِبْراهیمَ خَلیلاً) .

خلیل یعنی چه ؟

« خَلیل » ممکن است از ماده « خُلَّت » به معنی « دوستی » بوده

باشد و یا از ماده « خَلَّت » به معنی « نیاز و احتیاج » و در این که کدام یک از این دو معنی به مفهوم آیه فوق نزدیک تر است در میان مفسران گفتگو است ، جمعی معتقدند که معنی دوّم نزدیک تر به حقیقت آیه می باشد ، زیرا ابراهیم به خوبی احساس می کرد که در همه چیز بدون استثناء نیازمند به پروردگار است .

ولی از آن جا که آیه فوق می گوید : خداوند این مقام را به ابراهیم داد استفاده می شودکه منظور همان معنی دوستی است ، زیرا اگر بگوییم

ص:115

خداوند ابراهیم را به عنوان دوست خود انتخاب کرد بسیار مناسب به نظر می رسد ، تا این که بگوییم خداوند ابراهیم را نیازمند خود انتخاب کرد ، به علاوه نیازمندی مخلوقات خدا اختصاصی به ابراهیم ندارد « یآ اَیُّهَاالنّاسُ اَنْتُمُ الْفُقَرآاءُ اِلَی اللّهِ » (15/فاطر). به خلاف دوستی خداوند که همگی در آن یکسان نیستند.

در روایتی از امام صادق چنین می خوانیم : « که خداوند اگر ابراهیم را به عنوان خلیل ( دوست ) انتخاب کرد نه به خاطر نیاز به

دوستی او بود ، بلکه به خاطر این بود که ابراهیم بنده مفید پروردگار و کوشادر راه رضای او بود » (1) این روایت نیز شاهد براین است که خلیل در این جا به معنی دوست می باشد .

و اما این که ابراهیم چه امتیازاتی داشت که خداوند این مقام را به او بخشید ، در روایات علل مختلفی برای آن ذکر شده که همه آن ها می تواند دلیل این انتخاب بوده باشد .

از جمله این که در حدیثی از امام صادق نقل شده : « اِنَّمَا اتَّخَذَ اللّهُ اِبْراهیمَ خَلیلاً لاَِنَّهُ لَمْ یُرِدْ اَحَدا وَ لَمْ یَسْئَلْ اَحَدا قَطُّ غَیْرَ اللّهِ : خداوند ابراهیم را به عنوان خلیل خود انتخاب کرد زیرا هرگز

ص:116


1- « مجمع البیان » ، ذیل آیه شریفه .

تقاضا کننده ای را محروم نساخت و هیچ گاه از کسی نیز تقاضا نکرد » (1) و از بعضی از روایات دیگر استفاده می شود که این مقام بر اثر کثرت سجود و اطعام گرسنگان و نماز در دل شب و یا به خاطر کوشابودن در راه اطاعت پروردگار بوده است .

126 وَ لِلّهِ ما فِی السَّمواتِ وَ ما فِی الاَْرْضِ وَ کانَ اللّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ مُحیطا

و آن چه درآسمان ها و زمین است ازآن خدا است و خداوند به هر چیزی احاطه دارد .

اشاره به این که اگر خداوند ابراهیم را دوست خود انتخاب کرد نه به خاطر نیاز به او بود زیرا خداازهمگان بی نیازاست بلکه به خاطرسجایا و صفات فوق العاده و برجسته ابراهیم بود .

عدالت اجتماعی

135 یآ اَیُّهَا الَّذینَ امَنُوا کُونُوا قَوّامینَ بِالْقِسْطِ شُهَدآءَلِلّهِ وَ لَوْ عَلی اَنْفُسِکُمْ اَوِ الْوالِدَیْنِ وَالاَْقْرَبینَ اِنْ یَکُنْ غَنِیّا اَوْ فَقیرا فَاللّهُ اَوْلی بِهِما فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوآی اَنْ تَعْدِل-ُوا وَ اِنْ تَلْوُوآا اَوْ تُعْرِضُوا فَاِنَّ اللّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرا

ص:117


1- « تفسیر صافی » ، ذیل آیه و « تفسیر برهان » جلد 1 صفحه 417 .

ای کسانی که ایمان آورده اید کاملاً قیام به عدالت کنید، برای خدا گواهی دهید اگرچه ( این گواهی ) به زیان خود شما یا پدر و مادر یانزدیکان شما بوده باشد، چه این که اگر آن ها غنیّ یا فقیرباشند خداوند سزاوارتر است که از آن ها حمایت کند، بنابراین از هوی و هوس پیروی نکنید که از حقّ منحرف خواهید شد و اگر حقّ را تحریف کنید و یا از اظهار آن اعراض نمایید خداوند به آن چه انجام می دهید آگاه است .

« تَلْوُوا » از ماده « لِیّ » به معنی جلوگیری و تأخیر است و در اصل به معنی « پیچیدن و تاب دادن » آمده است .

« قَوّامین » جمع قَوّام « صیغه مبالغه » به معنی « بسیار قیام کننده » است، یعنی باید در هرحال و در هرکار و در هر عصر و زمان قیام به عدالت کنید که این عمل خلق و خوی شما شود و انحراف از آن برخلاف طبع و روح شما گردد .

جزء پنجم (157)تعبیر به « قیام » در این جا ممکن است به خاطر آن باشد که انسان برای انجام کارها معمولاً باید بپاخیزد و به دنبال آن ها برود ، بنابراین « قیام به کار » کنایه از تصمیم و عزم راسخ و اقدام جدّی درباره آن است اگرچه آن کار همانند حکم قاضی احتیاج به قیام و حرکتی نداشته باشد و نیز ممکن است تعبیر به قیام از این نظر باشد که قائم معمولاً به چیزی

ص:118

می گویند که عمود بر زمین بوده باشد و کمترین میل و انحرافی به هیچ طرف نداشته باشد ، یعنی باید آن چنان عدالت را اجرا کنند که کمترین انحرافی به هیچ طرف پیدا نکند .

سپس برای تأکید مطلب مسأله « شهادت » را عنوان کرده ، می فرماید : « به خصوص در مورد شهادت باید همه ملاحظات را کنار بگذارید و فقط به خاطر خدا شهادت به حقّ دهید ، اگرچه به زبان شخص شما یا پدر و مادر و یا نزدیکان تمام شود » ( شُهَدآءَ لِلّهِ وَ لَوْ عَلی اَنْفُسِکُمْ اَوِالْوالِدَیْنِ وَالاَْقْرَبینَ ) .

این موضوع در همه اجتماعات و مخصوصا در اجتماعات جاهلی وجود داشته و دارد که معمولاً در شهادت دادن ، مقیاس را حبّ و بغض ها و چگونگی ارتباط اشخاص با شهادت دهنده قرار می دهند اما حقّ و عدالت برای آن ها مطرح نیست ، مخصوصا از حدیثی که از ابن عباس نقل شده استفاده می شود که افراد تازه مسلمان حتّی بعد از ورود به مدینه به خاطر ملاحظات خویشاوندی از ادای شهادت هایی که به ضرر بستگانشان می شد خودداری می کردند ، آیه فوق نازل شد و در این زمینه به آن ها هشدار داد .(1)

ولی همان طور که آیه اشاره می کند این کار با روح ایمان سازگار

ص:119


1- « المَنار » ، جلد 5 ، صفحه 455 .

نیست، مؤمن واقعی کسی است که در برابر حق و عدالت ، هیچ گونه ملاحظه ای نداشته باشد و حتّی منافع خویش و بستگان خویش را به خاطر اجرای آن نادیده بگیرد .

ضمنا از این جمله استفاده می شود که بستگان می توانند با حفظ اصول عدالت به سود یا به زیان یکدیگر شهادت دهند ( مگر این که قرائن اتّهام به طرفداری و اعمال تعصّب در کار بوده باشد ) .

سپس به قسمت دیگری از عوامل انحراف از اصل عدالت اشاره کرده می فرماید : « نه ملاحظه ثروت ثروتمندان باید مانع شهادت به حق گردد و نه عواطف ناشی از ملاحظه فقر فقیران ، زیرا اگر آن کس که شهادت به حقّ به زیان او تمام می شود ، ثروتمند یا فقیر باشد، خداوند نسبت به حال آن ها آگاه تر است ، نه صاحبان زر و زور می توانند در برابر حمایت پروردگار ، زیانی به شاهدان بر حقّ برسانند و نه فقیر با اجرای "عدالت " گرسنه می ماند » ( اِنْ یَکُنْ غَنِیّا اَوْ فَقیرا فَاللّهُ اَوْلی بِهِما ) .

باز برای تأکید دستور می دهد که « از هوی و هوس پیروی نکنید تا مانعی در راه اجرای عدالت ایجاد گردد »(فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوآی اَنْ تَعْدِلُوا).

و از این جمله به خوبی استفاده می شود که سرچشمه مظالم و ستم ها، هوی پرستی است و اگر اجتماعی هوی پرست نباشد ، ظلم و ستم در آن راه نخواهد داشت .

ص:120

بار دیگر به خاطر اهمیّتی که موضوع اجرای عدالت دارد ، روی این دستور تکیه کرده می فرماید : « اگر مانع رسیدن حقّ به حقّ دار شوید و یا حقّ را تحریف نمایید و یا پس از آشکار شدن حقّ از آن اعراض کنید ، خداوند از اعمال شما آگاه است » ( وَ اِنْ تَلْوُوآا اَوْ تُعْرِضُوا فَاِنَ اللّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرا ) .

در حقیقت جمله اِنْ تَلْوُوآا اشاره به تحریف حقّ و تغییر آن است ، در حالی که جمله تُعْرِضُوا اشاره به خودداری کردن از حکم به حقّ می باشد و این همان چیزی است که در حدیثی از امام باقر نقل شده است .(1)

در مجلس گناه ننشینید

140 وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ اَنْ اِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللّهِ

یُکْفَرُ بِها وَ یُسْتَهْزَءُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتّی یَخُوضُوا فی حَدیثٍ غَیْرِه اِنَّکُمْ اِذا مِثْلُهُمْ اِنَ اللّهَ جامِعُ الْمُنافِقینَ وَ الْکافِرینَ فی جَهَنَّمَ جَمیعا

خداونددرقرآن (این حکم را) بر شما فرستاده که هنگامی که بشنوید افرادی آیات خدا را انکار و استهزاء می نمایند با آن ها ننشینید تا به سخن دگری بپردازند، زیرا دراین

ص:121


1- « تفسیر تِبْیان » ، جلد 5 ، صفحه 356 .

صورت شما هم مثل آنان خواهید بود، خداوند منافقان و کافران را همگی در دوزخ جمع می کند.

در سوره « انعام » که از سوره های مکی قرآن است در آیه 68 صریحا به پیامبر صلی الله علیه و آله دستور داده شده است که « اگر مشاهده کنی کسانی نسبت به آیات قرآن استهزاء می کنند و سخنان ناروا می گویند ، از آن هااعراض کن »، مسلّم است که این حکم اختصاصی به پیامبر صلی الله علیه و آله ندارد ، بلکه یک دستور عمومی است که در شکل خطاب به پیامبر صلی الله علیه و آله بیان شده و فلسفه آن هم کاملاً روشن است ، زیرا این یک نوع مبارزه عملی به شکل منفی در برابر این گونه کارها است .

آیه مورد بحث بار دیگر این حکم اسلامی را تأکید می کند و به مسلمانان هشدار می دهد که : « در قرآن به شما قبلاً دستور داده شده که هنگامی بشنوید افرادی نسبت به آیات قرآن کفر می ورزند و استهزاء می کنند با آن ها ننشینید تا از این کار صرف نظر کرده ، به مسائل دیگری بپردازند » .

سپس نتیجه این کار را چنین بیان می کند که « اگر شما در این گونه مجالس شرکت کردید همانند آن ها خواهید بود و سرنوشتتان سرنوشت آن ها است » ( اِنَّکُمْ اِذا مِثْلُهُمْ ) .

باز برای تأکید این مطلب اضافه می کند شرکت در این گونه جلسات نشانه روح نفاق است « و خداوند منافقان و

ص:122

کافران را در دوزخ جمع می کند » (اِنَّ اللّهَ جامِعُ الْمُنافِقینَ وَ الْکافِرینَ فی جَهَنَّمَ جَمیعا) .

از این آیه چند نکته استفاده می شود :

شرکت در این گونه « جلسات گناه » به منزله شرکت در « گناه » است ، اگرچه شرکت کننده ساکت باشد ، زیرا این گونه سکوت ها یک نوع رضایت و امضای عملی است .

نهی از منکر اگر به صورت « مثبت » امکان پذیر نباشد لااقل باید به صورت « منفی » انجام گیرد به این طریق که از محیط گناه و مجلس گناه انسان دور شود .

کسانی که با سکوت خود و شرکت در این گونه جلسات عملاً گناهکاران را تشویق می کنند مجازاتی همانند مرتکبین گناه دارند .

نشست و برخاست با کافران در صورتی که نسبت به آیات الهی توهین نکنند و خطر دیگری نداشته باشد مانعی ندارد ، زیرا جمله « حَتّی یَخُوضُوا فی حَدیثٍ غَیْرِه » این کار را مباح شمرده است .

مجامله با این گونه گناهکاران نشانه روح نفاق است زیرا یک مسلمان واقعی هرگز نمی تواند در مجلسی شرکت کند که در آن نسبت به آیات و احکام الهی توهین می شود و اعتراض ننماید ، یا لااقلّ عدم رضایت خود را با ترک آن مجلس آشکار نسازد .

141 اَلَّذینَ یَتَرَبَّصُونَ بِکُمْ فَاِنْ کانَ لَکُمْ فَتْحٌ مِنَ اللّهِ قالُوآا

ص:123

اَلَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ وَ اِنْ کانَ لِلْکافِرینَ نَصیبٌ قالُوآا اَلَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ وَ نَمْنَعْکُمْ مِنَ الْمُؤْمِنینَ فَاللّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیمَةِ وَ لَنْ یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکافِرینَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً

منافقان همان هاهستندکه پیوسته انتظار می کشند و مراقب شما هستند اگر فتح و پیروزی نصیب شما گردد می گویند آیا ما با شما نبودیم ( پس ما نیز سهیم در افتخارات و غنایم هستیم ) و اگر بهره ای نصیب کافران گردد می گویند آیا ما شما را تشویق به مبارزه و عدم تسلیم در برابر مؤمنان نمی کردیم ؟ (پس باشما سهیم خواهیم بود) خداوند در میان شما در روز رستاخیز داوری می کند و هرگز برای کافران نسبت به مؤمنان راه تسلّطی قرار نداده است.

جزء پنجم (165)

« اِسْتَحْوَذَ » در اصل از ماده « حَوْذ » به معنی قسمت عقب ران ها است و چون به هنگامی که ساربان می خواهد شتر را به سرعت براند در پشت سر او قرار گرفته و به ران و پشت او می زند تا به سرعت حرکت کند کلمه « اِسْتِحْواذ » به معنی سوق دادن ، تحریک کردن توأم با تسلّط و استیلا آمده است و در آیه فوق نیز به همین معنی است .

این آیه و دو آیه بعد شش ویژگی از صفات منافقان و اندیشه های پریشان آن ها را بازگو می کند .

ص:124

منافقین با فرصت طلبی مخصوص خود می خواهند در صورت پیروزی مؤمنان در افتخارات و حتّی در غنایم آنان شرکت جویند و منّتی هم بر آن ها بگذارند و در صورت پیروزی کفّار خوشحالند و با مصمّم ساختن آن ها در کفرشان و جاسوسی به نفع آنان، مقدّمات این پیروزی را فراهم می سازند ، گاهی « رفیق قافله »اند و گاهی « شریک دزد » و عمری را با این دو دوزه بازی کردن می گذرانند .

ولی قرآن سرانجام آن ها را با یک جمله کوتاه بیان می کند و می گوید : بالاخره روزی فرامی رسد که پرده ها بالا می رود و نقاب از چهره زشت آنان برداشته می شود ، آری « در روز قیامت خداوند در میان شما قضاوت می کند »( فَاللّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیمَةِ ) .

و برای این که مؤمنان واقعی مرعوب آنان نشوند در پایان آیه اضافه می کند : « هیچ گاه خداوند راهی برای پیروزی و تسلّط کافران بر مسلمانان قرار نداده است » ( وَ لَنْ یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکافِرینَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً ) .

کفار نباید در هیچ عرصه ای بر مسلمانان تسلّط یابند

آیا هدف از این جمله تنها عدم پیروزی کفار از نظر « منطق » بر افراد باایمان است و یا پیروزی های « نظامی » و مانند آن را شامل می شود ؟

ص:125

ازآیه استفاده می شودکه کافران نه تنها ازنظرمنطق بلکه از نظر علمی، نظامی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و خلاصه از هیچ نظر بر افرادباایمان، چیره نخواهند شد .

و اگر پیروزی آن ها را بر مسلمانان در میدان های مختلف با چشم خود می بینیم به خاطر آن است که بسیاری از مسلمانان مؤمنان واقعی نیستند و راه و رسم ایمان و وظایف و مسؤولیّت ها و رسالت های خویش را به کلّی فراموش کرده اند ، نه خبری از اتّحاد و اخوّت اسلامی در میان آنان است و نه جهاد به معنی واقعی کلمه انجام می دهند و نه علم و آگاهی لازم دارند که اسلام آن را از لحظه تولّد تا لحظه مرگ بر همه لازم شمرده است .

قابل توجه این که در این آیه پیروزی مسلمانان به عنوان « فتح » بیان شده در حالی که از پیروزی کفار تعبیر به « نصیب » شده است اشاره به این که اگر پیروزی هایی نصیب آنان گردد محدود و موقّت و ناپایدار است و فتح و پیروزی نهایی با افراد باایمان می باشد .

142 اِنَّ الْمُنافِقینَ یُخادِعُونَ اللّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ وَ اِذاقامُوا اِلَی الصَّلوةِ قامُواکُسالییُرآؤُنَ النّاسَ وَ لایَذْکُرُونَ اللّهَ اِلاّقَلیلاً

منافقان می خواهند خدارا فریب دهند درحالی که او آن ها

ص:126

را فریب می دهد و هنگامی که به نماز ایستند از روی کسالت می ایستند ، در برابر مردم ریا می کنند و خدا را جز اندکی یادنمی نمایند .

143 مُذَبْذَبینَ بَیْنَ ذلِکَ لآاِلی هآؤُلآءِ وَ لآ اِلی هؤُلآءِ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبیلاً

آن ها افراد بی هدفی هستند ، نه متمایل به این ها هستند و نه به آن ها ( نه در صف مؤمنان و نه در صف کافران ) و هر کس را خداوند گمراه کند راهی برای او نخواهی یافت .

باید توجه داشت که کلمه « مُذَبْذَب » اسم مفعول از ماده ذَبْذَبَ است و در اصل به معنی صدای مخصوصی که به هنگام حرکت دادن یک شیی ء آویزان بر اثر برخورد با امواج هوا به گوش می رسد و سپس به اشیاء متحرک و اشخاص سرگردان و متحیّر و فاقد برنامه مُذَبْذَب گفته شده است .

در این دو آیه پنج صفت دیگر از صفات منافقان در عبارات کوتاهی آمده است :

آن ها برای رسیدن به اهداف شوم خود از راه خدعه و نیرنگ وارد می شوند و حتّی می خواهند : « به خدا خدعه و نیرنگ زنند در حالی که در همان لحظات که در صدد چنین کاری هستند در یک نوع خدعه واقع شده اند ، زیرا برای به دست آوردن سرمایه های ناچیزی

ص:127

سرمایه های بزرگ وجود خود را از دست می دهند » ( اِنَّ الْمُنافِقینَ یُخادِعُونَ اللّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ ) . تفسیر فوق از واو « وَ هُوَ خادِعُهُمْ » که واو حالیّه است استفاده می شود و این درست شبیه داستان معروفی است که از بعضی بزرگان نقل شده است که به جمعی از پیشه وران می گفت : از این بترسید که مسافران غریب بر سر شما کلاه بگذارند ، کسی گفت : اتفاقا آن ها افرادبی خبر و ساده دلی هستند ما بر سر آن ها

می توانیم کلاه بگذاریم ، مرد بزرگ گفت: منظور من هم همان است ، شما سرمایه ناچیزی از این راه فراهم می سازید و سرمایه بزرگ ایمان را از دست می دهید .

آن ها از خدا دورند و از راز و نیاز با او لذّت نمی برند و به همین دلیل : « هنگامی که به نماز برخیزند سر تا پای آن ها غرق کسالت و بی حالی است » ( وَ اِذا قامُوا اِلَی الصَّلوةِ قامُوا کُسالی ) .

آن ها چون به خدا و وعده های بزرگ او ایمان ندارند ، اگر عبادت یا عمل نیکی انجام دهند آن نیز از روی ریا است نه به خاطر خدا ( یُرآؤُنَ النّاسَ ) .

آن ها اگر ذکری هم بگویند و یادی از خدا کنند از صمیم دل و از روی آگاهی و بیداری نیست و اگر هم باشد بسیار کم است ( وَ لا یَذْکُرُونَ اللّهَ اِلاّ قَلیلاً ) .

آن ها افراد سرگردان و بی هدف و فاقد برنامه و مسیر

ص:128

مشخص اند ، نه جزء مؤمنانند و نه در صف کافران

( مُذَبْذَبینَ بَیْنَ ذلِکَ لآ اِلیآ هآؤُلآءِ وَ لآ اِلیآ هآؤُلآءِ ) .

کلمه « مُذَبْذَب » یکی از لطیف ترین تعبیراتی است که در قرآن درباره منافقین وارد شده است و یک اشاره ضمنی به این مطلب دارد که چنان نیست که نتوان منافقان را شناخت بلکه این تَذَبْذُب آن ها آمیخته با آهنگ مخصوصی است که با توجه به آن شناخته می شوند و نیز این حقیقت را می توان از این تعبیر استفاده کرد که این ها همانند یک جسم معلق و آویزان ذاتا فاقد جهت حرکتند ، بلکه این بادها است که آن ها را به هر سو حرکت می دهد و به هر سمت بوزد با خود می برد .

و در پایان آیه سرنوشت آن ها را چنین بیان می کند : آن ها افرادی هستند که بر اثر اعمالشان خدا حمایتش را از آنان برداشته و در بیراهه ها گمراهشان ساخته « و هر کس را خدا گمراه کند هیچ گاه راه نجاتی برای آنان نخواهی یافت » ( وَ مَنْ یُضْلِلِ اللّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبیلاً ) .

( درباره معنی اضلال خداوند و عدم منافات آن با آزادی اراده و اختیار در جلد 1 تفسیرنمونه در ذیل آیه 26 سوره بقره بحث شد ).

ص:129

فهرست مطالب

موضوع صفحه

متن تأییدیه حضرت آیة اللّه العظمی مکارم شیرازی••• 6

مقدمه••• 8

سلامت اجتماع وابسته به سلامت اقتصاد است••• 11

چگونه گناه کوچک به گناه بزرگ تبدیل می شود؟••• 18

آیاوجود«تفاوت های طبیعی»بااصل«عدالت پروردگار»سازگاراست؟••• 23

ده دستور درباره حقوق و آداب معاشرت••• 25

امید بخش ترین آیه قرآن••• 36

در هیچ امانتی نسبت به هیچ کس خیانت نکنید••• 38

عدالت در حکمیّت و داوری••• 39

اُولُوالاَْمْر چه کسانی هستند ؟••• 42

حکومت طاغوت••• 47

توسّل جستن به پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه معصومین علیهم السلام ••• 50

تسلیم در برابر حقّ••• 53

دوستان بهشتی••• 59

آماده باش دائمی••• 62

آماده ساختن مؤمنان برای جهاد••• 66

استمداد از عواطف انسانی••• 67

سرچشمه پیروزی هاوشکست ها••• 72

ص:130

فهرست مطالب

موضوع صفحه

اطاعت از پیامبر صلی الله علیه و آله اطاعت از خداست••• 73

وجودهماهنگی وعدم وجودتضاددرآیات سندزنده ای بر اعجاز قرآن••• 75

فریب شایعات بی اساس را نخورید••• 78

نتیجه تشویق به کار نیک یا بد••• 79

هر گونه محبّتی را پاسخ گویید••• 83

مهربانی با مردم معمولی••• 85

تجلیل از مجاهدین و ایثارگران••• 88

ضرورت استفاده از «سلاح برتر» در برابر دشمنان••• 91

چرا پیامبران معصومند ؟••• 99

سخنان در گوشی••• 102

اهداف و برنامه های پنجگانه شیطان••• 107

امتیازات واقعی و دروغین••• 111

خلیل یعنی چه ؟••• 115

عدالت اجتماعی••• 117

در مجلس گناه ننشینید••• 121

کفار نباید درهیچ عرصه ای برمسلمانان تسلّط یابند••• 125

ص:131

ص:132

ص:133

ص:134

ص:135

ص:136

ص:137

ص:138

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109